این پست تنها برای یکی از دوستان خاص من توی مدرسه است. البته شاید برای بقیه هم مصداق داشته باشه!
معین عالم امکان چو از گلم پرداخت حضور تب زده ام دید و خون دل را ساخت
مراد جان بگرفتم ز باده ای گلگون خراب باده جانم که در دلم انداخت
بگشته خال سیاهش نهان به پرچم زلف غلام همت آنم که این علم افراخت
چه رهزنی کندم جام لعل پر خونش خیال لاله و ساقی مرا چنین ره ساخت
چه کعبه ای که چنین زائران ره جویش به قصد جان خود آیند و او به میدان تاخت
«میلاد»
آقا ببخشید ما یه لحظه چشمون افتاد به مطلب اختصاصی تون ولی زود رومون رو برگردوندیم ها . حلال کن !
eheyn ohum :D :P khoobe khoobe :P moafagh bashi ;;) felaaaaaaan...
روش جالبیه. چون این جوری هر کسی فکر می کنه با اون بودی. اصولا ما عادت داریم به خودمون بگیریم. مگه نه؟
۱.میلاد جون...
نمی دونم چی بگم... ولی چند روز پیش بعد از مدتی دوباره دلم هوایی شد و...!!!
آخه همش از دله...
۲.ولی الحق ذوق شعریت عالیه...
۳.احمد جون میدونم ته دلت هیچی نیست...
دعا می کنم هممون با معین عالم امکان محشور بشیم...!!!
- جون هر کی ... این قالب نظرات را عوض کنین.
- مطمئنی این آقائه (!!!!) تو مدرسه ماست؟