آز. فیزیک

یک هفته گذشته  وبالاخره دل انجمن اسلامی ها برامون سوخت که یک چتر آشنایی تو این دانشگاه بی در و پیکر برامون 4 شنبه بگذارند. دیگه داشتم قاطی می کردم، اینجا 2 جا را بیشتر بلد نبودم، یکی دانشکده فنی، یکی دیگر هم هنرهای زیبا!!!

نمی دانم چرا تو دانشگاه هر چی خبر احمد را می گیرم میگن تو سایته و داره فلان چیز warcraft  را download میکنه (اون از مدرسه سر والیبال، این هم از اینجا ) بعد میاد به من میگه حامد اصلا ازت خبری نیست! حتما هم با خودش فکر می کنه عجب خر خونیه که invisible!!!( البته باید بگم عمرانی ها یک سایت که نه یک راهرو پر از کامپیوتر با سرعت خدا جداگانه دارند و به بقیه رشته های مهندسی، گروه علوم پایه یک سایت کوچولو با سرعت معمولی اهدا کرده. چه سخاوتمند!!!)

اخیرا سر کلاس آز. فیزیک عمرانی ها یک گروه بندی صورت گرفت و از خوش اقبالی یکی از پسرها که تک افتاده بود، دست تقدیر ایشون را با یک خانوم محترم هم گروه کرد (باید بگم که من فقط شنیده ها را منتقل میکنم لذا از توضیح جرئیات بیشتر معذورم!). این آقا هم بی کار ننشست و دست رد بر این توفیقی که اجباری صورت گرفته بود زد(حالا فکر کنم از کدوم مدرسه بودنش لو رفت!):

طرف پسره: " استاد من نمی تونم با زنها کار کنم و بد یومی می آره! و ..."

استاد: " اینجا دانشگاست نه دبیرستان. دختر و پسر نداریم که. می خواهید 4 سال با هم درس بخونید و باید با هم دوست باشید و این چه مسخره بازیه"

طرف(با خود فکر میکند):" چه استاده منحرفی!"

دختره: "آه... قلبم شکست...من از پسرها متنفرم..."

البته این تکه آخر شوخی بود ولی اون خانوم جدا ناراحت شده بودند چون اینطوریش را حتما ندیده بود!

خلاصه می خواهم بگم از دو طرف نباید افتاد، نه باید 24 ساعت روبروی دانشکده هنرهای زیبا پلکید(البته من فقط یک بار برای خرید کاغذ شطرنجی برای نقشه کشی صنعتی رفتم که نگید 1 هفته  نگذشته ... و یک موقع از این هم خراب تر نشم!!!!) نه باید این مدل بود. ولی من به طرف حق میدهم چون احتمالا بار اولش بوده که در چنین موقعیتی قرار گرفته و تا به حال به دختر غریبه ای حتی سلام نکرده چه برسه بگه "honey! بیا این دو سر سیم رو بگیر تا من آمپر را زیاد کنم ببینم چی مشه لطفا!!!" بالا خره همه مثل من و سیّد نیستند که فرزانگان رفته باشند و تو نمایشگاه پروژه داشته باشند که هر وقت از مدرسه دخترونه میامدند، سر بیشترین غرفه ای که می ایستادند، غرفه ما باشد!

همینطور تقصیر دانشگاه هم است، اگر یک اردو برده بودمون اینطوری گاف نمی داد!!!!

بعد از این ماجرا ها برای اینکه یک موقع همچین اتفاقی برای من نیفتد، عزمم را جذب کردم از 5 تا دختر کلاسمون برای شرکت در مراسم 4 شنبه دعوت به عمل درآورم که نکنه یک روز چونین اتفاقی بیفته اون بره به استاده بگه:" استاد من نمی تونم با مردها کار کنم و بد یومی می آره!!!! و ..."

پ.ن: اگر می بینید من خودم مکانیک هستم و همش از عمرانی ها می نویسم چون 7 تا عمرانی  مفیدی معلومه چه گندی به کلاسشون میزنند و خبرها از کجا باید در بیاید.

نظرات 7 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ق.ظ http://totanj

حامد جو ن !
جالبه برام منتظر خبرای دیگه هستم .
وام هم میدن بهتا !!!

ابراهیم چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ق.ظ

تو باید می رفتی خبرنگار می شدی!اگه ادامه بدم ممکنه چیز ناجوری بنویسم.فعلا.

میلاد چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ق.ظ http://mirror.blogsky.com

یعنی می خوای بگی مکانیکیا پاک پاکن دیگه!!!!!
ما که تو دانشغار خودمون ۴ تا مکانیکی داریم که می تونن به تنهایی نماینده کل مفید باشن! البته شاید بهشون نیاد ولی ...

احمد چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.mirror.blogsky.com/

آقا حامد نوبته من هم میشه ها! این قدر شوخیه ناموسی با مردم نکن ( وار کرفت رو میگم ها فکره بد نکنی ).
من سره اون آز.فیزیکی که تو فقط ازش شنیدی بودم. درست میزه بقلیه.به نظره من به هم میومدن.الکی لگد به بختشون زدن.

رسول چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:45 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

واقعا حالم به هم خورد. همین افراد هستند که اسم دوستان هم مدرسه ای شون رو خراب می کنن. شاید تو اون مدرسه هم ادم با حال پیدا بشه : که بچه های فلان مدرسه نمی تونن با افراد غیرآشنا ارتباط برقرار کنن. مخصوصا با جنس مخالف. ما که اوضاع ردیفی داریم . حالا تو پست بعدی بیشتر توضیح می دم.
چرا تو هر روز که می ری دانشگاه باید احمد رو ببینی. شاید باورت نشه ولی من علی سعیدی رو از اول مهر تا حالا تو دانشگاه ندیدم. بابا رفیق های دانشگاهی خودت رو بچسب. قراره چهار سال باهاشون زندگی کنی. شاید بعدش هم...

ریدم با این جمله بندیم!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ

آقا حامد عزیز سلام.
این چیزها که در مورد مفیدی ها می گن همش مزخرفه.اینکه می گن مفیدی ها نمی تو نند با بقیه ارتباط کنند تقصیر خود دانش آموزا است نه ........ .ارتباط برقرار کردن یه هنره....

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 ب.ظ

اعلام می کنم که سر مهریهبه توافق نرسیدیم و از هم جدا شدیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد