مژده ای دل که فلک حالت دیگر دارد انجم شب خبر از وصل تو در بر دارد
حالیا از قدمش پیک بهاران آید که کنون گل به تنش جامه ی ازهر دارد
گردش چرخ فلک حادثه ای می سازد که حدوثش خبر از یار معنبر دارد
ده بشارت که خدا قصد عنایت دارد که قضا حکم وصال تو مقدر دارد
هر نفس شکر خدا دارم و در محرابم هدهد خوش خبرم نامه ز دلبر دارد
عاقبت جام جم از دست سلیمان گیرم آسمان بهر زمین هدیه برتر دارد
می زند زنگ دلم از پس هستی فریاد کعبه دل صنما نام تو بر در دارد
صاحبا شعر صبا را تو ببین کز یمنت کمترین بوده کنون ساقه شکر دارد
«میلاد»
خارم اگر از خواری خارم تو مپنداری
دانم که مرا با گل یک جا تو نگه داری
گل را تو به آن گویی کز عشق معطر شد
آن گل که فقط گل بود در حادثه پرپر شد
اولا
از همه اعضای گل وبلاک تشکر می کنم که در ایام امتحانات ( و یکی دو هفته هم بعد از آن برای احتیاط !) به حرف بزرگترهاشون گوش کردن و دست به کیبرد نزدن و حق درس خوندن رو خوب به جا آوردن!
خوب وبلاگی که همه اعضاش دانش آموز باشن همین جوری میشه دیگه انتظار دیگه ای هم نمی شه داشت .
ثانیا
یه هفته بعد از امتحان ها رفتیم اصفهان تا خستگیمون در بره ولی چون تو امتحان ها اصلا خسته نشده بودیم اهداف دیگه ای هم برای اردو در نظر گرفتیم تا اولا خودمون خوشمون بیاد (چون همچین اهداف دهن پر کنی بود ) ثانیا (این یکی مهم تره) مامان بابا هامون نگن می خواید برید اون جا چی کار؟ برای همین هم اهدافمون رو روی رضایت نامه هامون نوشتیم که دیگه لازم به توضیح هم نباشه .
اگه یادتون باشه اهدافمون اینها بود:
1- تقویت رو حیات جمعی 2- استراحت و تفریح 3- ایران شناسی و ...
این رو فقط واسه این گفتم که حالا که یه خوده از اردو گذشته به این فکر کنید که تو اردو چقدر به این اهداف رسیدیم!
ثالثا
یه چیزی رو می دونستید ؟
50 در صد اعضای وبلاگ ما مسئول تغذیه ی مدرسه هستند .
پس اگر دچا ر سوء تغذیه یا هر مشکل گوارشیه دیگری شدید کافیست با ما در میان بگذارید!
رابعا
یک عمر نیدیشم هیهات تو در پیشم
چشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست
احمد
این را می توانم در جواب پست قبل بدهم این که بدبختانه امتحانات تمام شد!!! از این جهت بدبختانه که دیگر مهمانی تمام شد،دیر می آمدی و زود می رفتی، هر وقت خواستی درست را می خواندی و هر وقت هم که خواستی به تفریحات سالمت!!! می رسیدی، برای من یکی که یک جور مهمانی به حساب می آمد، به قول خودمون روزی دو تا فیلم رو شاخش بود.
دیشب مدیرمان از سفر خارج خود تعریف می کرد، در بحبوحه صحبت هایش بد جوری گر گرفته بود. بهش حق می دهم، بالاخره هر کس ظرفش مقداری پر می شود.
دیشب پس از گرفتن کارنامه حرف هایی که پدر و مادرها به فرزندانشان می زدند جالب بود.یکی وقتی کارنامه پسرش را دید گفت با این وضع درس خواندن دانشگاه های قم هم قبول نمی شوی و بعد از پرس و جو فهمیدم که پدره معتقده که بد ترین دانشگاههای ایران در قم است. یک نفر دیگر هم که معدلش الف شده بود گفت که حتی مادرم به خاطر مشغله اش(امر خیری در کار بوده!!!) حتی نتوانست کارنامه اش را ببیند. یکی دیگر هم مثل من بدبخت که دیشب بد جوری موقع کارنامه دادن حالش گرفته شد، دقیقا روی مرز الف و ب بودم، شنیده بودم که تمام زندگی طرف(!!!) به یک تار مو بند است ولی نشنیده بودم که به یک بیست و پنج صدم از یک درس بند باشد. راستی باید به احمد و پیر هرات(استاد پیچاندن) پیروزی شان را در میدان نبرد تبریک بگویم.
قراره که فردا شب برویم اصفهان، و قراره که یک چند نفری از لذت های خود بزنند و بعد دو روز برای مخ تیلیت شدن (المپیاد ریاضی و کامپیوتر) برگردند تهران.نمیدونم کدومشان عاقبت به خیری دارد!!!
حامد
خدایا٬ یعنی واقعا می شه که امتحانات تموم شده باشن!؟! خدایا هزار بار شکرت! حقه که بگم :
امتحانات رو خدا تمام کرد!
چند روز پیش رفتم تئاتر. ای ... بدک نبود. اسمش هی مرد گنده گریه نکن! بود. برای تنوع خوب بود. ولی وقتی که رسیدم خونه و دیدم که باید کلی برای امتحان شیمی درس بخونم دلم گرفت. معدلم رو که خودم حساب کردم دست بالا ۴۰/۱۸ و دست پایین ۱۰/۱۸ می شم. بد نیست. ولی اون جور که پیداست از حامدمون عقب افتاده ام.
این تیکه فقط مخصوص اونیه که می گفت باید ما رو بندازن بیرون :
... گفتم :«باید برم اقلکم یه سلامی بهش بکنم.»
«پس چرا نمی ری؟»
«الان می رم»
دوباره شروع کرد به فرق باز کردن. یه ساعت طول می کشید موهاش رو شونه کنه ...
میلاد