خانه عناوین مطالب تماس با من

آیینه

آیینه

پیوندها

  • محفل
  • نگاتیو
  • امید وصال
  • کیمیای قلم

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • اگر بار گران بودیم ...
  • گریه کنید بهتره
  • توجه کنید
  • این نیز بگذرد...
  • اینم یه چند گانه ی دیگه...
  • شب رفت، اما ستاره ها هستند.
  • این فقط یک نظر سنجی است
  • بی بیب...
  • مزخرفات( دقت کنید الف و ت نشانه ی تانیث است)
  • آغاز راه...
  • [ بدون عنوان ]
  • ای دوست...(۱.۲)
  • میرم از شهر فرشته های زشت
  • آغاز
  • غم جدایی یار چه شیرین است...(۱)

نویسندگان

  • آیینه 156

بایگانی

  • فروردین 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 1
  • دی 1385 8
  • آذر 1385 9
  • آبان 1385 13
  • مهر 1385 10
  • شهریور 1385 3
  • شهریور 1384 1
  • مرداد 1384 1
  • تیر 1384 1
  • خرداد 1384 1
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 5
  • اسفند 1383 5
  • بهمن 1383 7
  • دی 1383 6
  • آذر 1383 18
  • آبان 1383 27
  • مهر 1383 4
  • مرداد 1383 1
  • تیر 1383 10
  • خرداد 1383 6
  • اسفند 1382 1
  • شهریور 1382 4
  • مرداد 1382 1
  • خرداد 1382 4

آمار : 82629 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت ... پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1383 06:05
    ۱. سه شنبه با تعداد زیادی از دوستان افطاری خانه دوست دیگری دعوت بودیم.غذا و افطار در حد عالی و همه چیز عالیتر برای اینکه تا خود سحر بیدار بمانیم و شارژ باشیم. هنگام جمع کردن سفره شده بود و که یکی از دوستان به صاحب مجلس رو کرد و با عرض معذرت گفت: فلانی مرده شورت را ... . من که لااقل غاقل گیر شدم.این هم نوعی تشکر از فرد...
  • حرفی دوباره دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1383 05:57
    چند وقت پیش از یکی دبیرستان های خوب تهران نامه ای برای خواهرم آمد که اولویت ثبت نام به او رسیده بود و از او خواسته بودند در این مدرسه ثبت نام کند.خوب حدود 1 ماه از اول سال تحصیلی می گذرد، دوستان جدید،درس های داده شده و ... حالا وقت ثبت نام به او داده اند.تو همه جای دنیا مدارس دیرتر تعطیل و زودتر شروع میشوند ولی تو این...
  • یکی یه ... پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1383 17:57
    تو رو به خدا جون هر کی که دوست دارین یه اکانت به ما بدین! این اکانت لا مصب دهن ما رو صاف کرده ... باید برم این صاحاب ISP رو یقه کنم ... میلاد
  • من از غروب خسته ام... چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 18:11
    ۱.من از غروب خسته ام من از چراغ مردگی از این ستاره کشتنو رواج سر سپردگی بر اسمان نظاره کن حادثه ایست در کمین چگونه بر کنم من این غبار از دل زمین... ۲. امیدوارم بقیه بچه ها هم مطالبشون رو سر موقع بدن ۳. تو این چند روزه خیلی اوضاع خرابه ...(سانسور) ۴. خورشید خانوم چارقد مشکی نمی خواست مثل شما با این سر و شکل ولباس قبه...
  • سلام یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1383 15:35
    ما هم اومدیم ... پیام
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 23:47
    آب زنید راه را چون که نگار میرسد! بله دوستان !راه را آب پاچی کنید که من هم به بر و بچ آینه پیوستم تا آ ینه نشکند ! ۲۶/۷/۸۳ ع.ک
  • حرف های خودمانی یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 06:37
    یک سری حرف در مورد خودمون دارم، حرف هایی که وقتی در مورد شان فکر می کنم سخت متعجب می شوم. اینکه وقتی کودک ایم عجله داریم بزرگ شویم و بعد پس از مدت ها آرزو می کنیم که کودک باشیم. اینکه سلامتی خود را از دست میدهیم تا پول بدست آوریم و بعد دوباره پولمان را از دست می دهیم که سلامتی مان را بدست آوریم. اینکه با اضطراب به...
  • سلام یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 00:32
    بالله قسم دادم تو را شاید کمی رافت کنی ... قرار است که دیگر واقعا به طور جدی شروع به کار کردن روی این وبلاگ کنیم. ان شاء الله فردا شب حول و حواشی همین ساعت اسامی تیم موقت وبلاگ را publish می کنیم. میلاد
  • یه شروع نو شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 00:58
    وبلاگ دیگه داشت جون می داد که گفتم باید آخه به فکر یک چاره بود. خلاصه٬ دیگه دیدم یه نفری از پسش بر نمی آم ... در نتیجه حالا داریم چهار نفری می آیم جلو ... و قول می دیم که حالا حالا ها عقب نکشیم. اسامی افراد : ۱- میلاد ۲- پیام ۳- حامد ۴- ... (فعلا قرار نیست شناخته بشه!)
  • برکه (۲) یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1383 12:33
    برکه، حال نزدیک تر، و پشتش سبک تر می نمود. دیگر به پشت سر نگاه نمی کرد. نم برکه در هوا حس می شد. خنکای برکه وجودش را طراوتی دگرگون می بخشید. تنها چند قدم مانده بود ... به کناره برکه رسید. به پشت سر نگاه کرد. انگار تنها یک قدم برای بازگشت لازم بود. جهان سرسبز و شاداب پشت سر، دل فریبانه صدایش می زد. در یک لحظه پای را در...
  • آرشیو سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1383 18:43
    برای اون دسته از عزیزانی که هنور بلد نیستن از آرشیو نوشته هاشون استفاده کنن باید بگم که می تونن با این آدرس همه آرشیو هاشون رو در دسترس بذارن : http://[blog name].blogsky.com/?Date=[date] البته التفات دارین که باید به جای [blog name] اسم وبلاگتون و به جای [date] تاریخ رو وارد کنید. مثلا آرشیو فروردین ۸۳ این جوری لینک...
  • دیگه چه می شه کرد ... شنبه 27 تیر‌ماه سال 1383 19:29
    واقعا ها! دیگه چه می شه کرد؟ وقتی آدم می ره می بینه طرف که استاد دانشگاهه توی خیابون از ماشین پیاده می شه و یه فحشایی می ده که تا حالا تو عمرت نشنیدی ... دیگه از بقیه چه انتظاری می شه داشت. ما که نفهمیدیم... در ضمن به یک کار مناسب و خانگی برای یک دختر ۲۱ ساله احتیاج داریم. ترجیحا آسان٬ با حقوق و مزایا و بدون مشغولیت...
  • برکه (۱) پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1383 14:33
    از سنگینی پشتش نمی توانست راه برود؛ خسته و درمانده. پاهای برهنه اش بر سنگلاخ خصم گون کشیده می شد. قرمز خون پاهایش، رنگ ترک های تشنه را عوض می کرد. انعکاس طلایی خورشید در برکه ی دور دست چشم هایش را می زد. عطش ، بر گلویش چنگ انداخته بود. کشان کشان به سمت زلال نورانی برکه حرکت می کرد. لحظه ای ایستاد. به پشت سرش نگاه کرد....
  • یه لبخند گنده گنده ... دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 22:46
    الان StyleSheet جدیدمو گذاشتم رو وبلاگ ... انقدر خوشحالم که نگو ... البته درمورد لبخند گنده گنده باید بگم که کم گفتم. تقریبا این شکلی ام :
  • شاید یه سلام دوباره ... شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 15:56
    می خوام یه کاری بکنم که شاید روم بشه آدرس وبلاگمو به بقیه بدم... که شاید هر وقت کسی ازم پرسید وبلاگ داری یا نه بتونم سرمو بالا بگیرم و بهش بگم آره یه آیینه روشن و صاف دارم که نگو ... بزودی می بینین .....
  • اصلاحات سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 14:04
    دارم دست می زنم به یه سری اصلاحات عملی و ارضی و ...ی کلا دارم یه style جدید برای وبلاگم می زنم ... آینه ای هم سایه کاری کن ... تا ساعتی پیش تو بنشینم
  • امان از دست آدمای بی معرفت ... چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1383 01:54
    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم .... ای ... چه می شه کرد دیگه ... الان انقدر حالم گرفته اس که نگو. اصلا انقدر حالم بده که نمی تونم هیچی بنویسم. ولی به هر حال ... به هر حال همیشه تو دنیا آدمای بی معرفت پیدا می شن٬ همین جور که آدمای خوبم زیادن. اما از شانس گند ما امروز مثل اینکه باید یه آدم بی معرفت می خورد به تور ما....
  • یه اسب آبی ... سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1383 02:37
    یه دوستی دارم که یه اسب آبی داره ... خیلی بامزه اس نه؟؟ اسمش هم عالی جنابه (البته به تقریر ایشان عالیجناب - بدون فاصله و کاملا به هم چسبیده). کلی با هم دیگه ماجرا دارن ... می تونین توی ناتوردشت با عالیجناب بیشتر آشنا بشین. راستی شما جایی رو سراغ ندارین که بشه توش برای یه اسب آبی مجرد و سر به زیر کار گیر آورد؟
  • Don't worry ... جمعه 5 تیر‌ماه سال 1383 05:58
    Eq. 1 : study = don't fail Eq. 2 : don't study = fail Eq. 1 x Eq. 2 = study . don't study = fail . don't fail study(1+don't) = (1+don't)fail study=fail So don't worry ............ No matter any way
  • خدا عاقبت ما رو به خیر کنه!!!! جمعه 5 تیر‌ماه سال 1383 05:49
    خدا عاقبت ما رو به خیر کناد ... امروز روز نحس گرفتن کارنامه اس. خوب البته خوشبختانه والدین گرام منزل تشریف ندارند. اما خوب بالاخره تا ابد هم که بیرون نمی مونن (!!!) هم چینی دلم یه جوراییه. خدا فقط خودش می دونه و خواهد دونست که من چه نمره هایی (!!!) توی این کارنامه لکنتی آخر سال دارم ...
  • در خرابات مغان نور خدا می بینم پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 16:37
    در خرابات مغان نور خدا می بینم/این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو/خانه می بینی و من خانه خدا می بینم سلام٬ امروز چه روزه خوبیه مگه نه؟ همین جوری یه کاری برام پیش اومد رفتم فال گرفتم٬ این شعر حافظ اومد (البته تقریبا یه ماه پیش فال گرفتم!!). آقا انقدر حال کردم که سریع حفظش کردم. بد...
  • نگار این گلشنش روی است و مشکین سایه بان ابرو چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 15:06
    ان کنتَ بی کریم یا ایها اسکارا می مردم از برایت تا جویمت نگارا این لعل قدس رویت هر دم برد دلم را افزون کنش خدایا دیدار آشنا را جامی بزن ازین می بشنو نوای این نی گاهی نگه به ما کن گاهی پیاله یارا چون روی تو را نبینم هر دم ز غم بسوزم من ذاکر به نامت چشمم به خود بیارا در بخشش شمیمت ده رطلی از سخاوت مستی به کیش رندان باشد...
  • یه توضیح٬ یه خواهش جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 16:32
    توضیح چون ممکنه یک سری از دوستان شبهه ناک بشن، لازم دیدم توضیح بدم که من هیچ رقم همدونی نیستم! یعنی شما منو به هر جایی می تونی مربوط کنی جز به همدون! مثلا شما منو به ترکا و شمالیا و جنوبیا و ... می تونی ربط بدی، اما به همدونیا هیچ رقم راه نداره ... خواهش می خواستم یه مطلبی راجع به موسیقی (علی الخصوص موسیقی سنتی و...
  • بلای دل پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 17:28
    نصیب ما فقط خون جگر بی * بلای دل خدایا بر سرم بی نذونم * ما که گر دل ته * ندیده ز چه این دل چنین پر خون و خط بی چو شوم * این نامه دل را گشایم همه خوابم پر از سودای دل بی همه دنیا فقط روی ته وینم * همه صحرا به یاد ته چمن بی به گوش ما ز یاد روی زیبا همه نغه صدای بلبلان بی سحرگاهان چو یاد ته بیفتم نماز ما فقط سوی تو دل...
  • سلام ... پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 17:18
    دوستان واقعا باید بگم که من مفتِ خر می شم اگه کسی لطف کنه و منو لینک کنه (دستمو می کشم رو پیشونیم که عرقامو پاک کنم) و واقعا خودمو لایق این نمی دونم که ... به هر حال به زودی وبلاگ آیینه دوباره متولد می شه ... قول می دم!!
  • شمع شب یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 09:27
    این دل غمبار من در کف رخساره ات ای نفس ملک حق چشم من آواره ات یاد تو ای شمع شب مطلع هر شعر من ای دل من در کفت دل شده دیوانه ات هر قدم از راه تو بهر من هم چون رهی ای شه دل دادگان ذهن من آکنده ات آتش محفل فروز مهر تو اندر دلم شاد کن ای جان مرا شادی من خنده ات یار من از گوشه-چشم گه نظری کن مرا گه بگذر زین چمن وز ره...
  • دیدم یه چند روزیه ... شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 11:43
    دیدم یه چند روزیه که ... چی دیدم ؟! آهان دیدم که یه چند روزیه عین آدمای بی بخار هیچی ننوشتم گفتم اینو بنویسم که شاد شم. آخه بعضی وقتا حرفای آدم ته دلش جمع می شن تا این که یه روز که می خوای غذا بخوری می بینی دیگه جایی نمونده ... بعد مجبور می شی بیای توی وبلاگت و حرفات رو بزنی ! آخه ملت فهیم ایران شما ها اگه می خواین...
  • شب دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 11:36
    چک چک نسیم شبانگاهی را بر پشت پلک هایم احساس می کنم. چشمهایم را آرام آرام باز می کنم. بوی گل های شب بو از حیاط در سرم می پیچد. بر می خیزم. دست هایم را آرام آرام به سمت کنار تشک می خزانم. نه . هیچ چیز آنجا نیست. بلند می شوم و دست هایم را برای احتراز از برخورد با جسمی در تاریکی به جلو دراز می کنم. پایم به جسم سردی...
  • خداحافظ یکشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1382 22:52
    خداحافظ در آن هنگام که گفتم دوستت دارم ولی باورم نکردی در آن تقدیر سلامت دادم با نام خوش عشق لکن پاسخم ندادی ...
  • آخر چرا؟ شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1382 22:07
    رفتی‌ ای یار دلم بی من چرا؟ *** داغ تنهایی نهادی بر دلم آخر چرا؟ رفتی و بی دل شدم بی تو دلا *** رفتی و جانم ببردی جان من آخر چرا؟ آمدی یارا دلم آراستی *** اینک اما می روی آخر چرا؟ محنت تو جان من آتش زده است *** رفتی ای محنت رسان آخر چرا؟ بی تو باشد این دلم از سنگ من *** رفتی ای جان و دلم آخر چرا؟ نور دل تنها تویی یار...
  • 156
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • صفحه 5
  • 6