غم جدایی یار چه شیرین است...(۱)

                                                      ...به نام خدای زیبایی ها...

پرنده چی کار می کنه؟...خب معلومه پرواز می کنه...با چی؟...خب با پر دیگه...ولی اگه پاهاشو ببندن چی؟...اوووم...نه...دیگه نمی تونه پرواز کنه...ولی بازم پرنده است...چون هنوز قلب داره...چون هنوز هست...چون هنوز نپوسیده که خاک بشه و پودر بشه و سنگ بشه...هنوز پرنده است...و قلبش میتپه به امید یه روزی که یه کسی بیاد و بندها رو از پاهاش باز کنه...ولی این قلب پرامید تا کی میتونه تحمل کنه؟...چی باعث میشه که این امید توی وجودش زنده بمونه؟...ولی وقتی ناامیدی جای امید رو گرفت...اونوقته که اولش فقط گریه می کنه...ولی یواش یواش ناامیدی توی تک تک پرهاش نفوذ می کنه...و آخر کار...از غصه دق می کنه...می دونی چرا؟...اون اصلا واسه این دق نکرد که پاهاش بسته س و نمی تونه پرواز کنه...واسه این دق کرد که دید هیچ کس به فکرش نیست...دید که تو این دنیا قلب کوچیک اون جایی نداره و زیر پاهای بزرگ ولی آزاد آدما له میشه...واسه این دق کرد که دید چیزی که تو این دنیا ارزش نداره قلبه...

قلبا رو آسون میشه بدست آورد ولی وقتی به دست آوردی...حفظ کردنش کاریه که از هیچ موجودی برنمیاد...مگر اینکه خدا کمک کنه...قلب خیلی زود میشکنه...ولی وقتی شکست...دیگه مثل اولش نمیشه...اون موقعه که خدا از گناه شکوندن قلب نمی گذره...عرش خدا می لرزه...و خدا قول داده که جواب قلب شکسته رو میده...ولی چه وقت؟...خداجون ممکنه تو این قدر دست رو دست بذاری که اون قلب شکسته...له بشه و پودر بشه و نیست بشه...تو قلب نیست شده رو چطور مثل اولش می کنی؟...خداجون تو چطور اجازه میدی که قلب شکسته ای این همه مدت درد و رنج بکشه؟...می خوای امتحانش کنی؟...ولی آخه ظرفیت آدما کمه...تو این جور امتحان ها نمره ی قبولی گرفتن کار هر کسی نیست چه برسه به نمره ی بالا...خداجون چراباید بذاری قلب شکسته ای اینقدر درد بکشه تا ناامید شه...مگه چند تا آدم با ظرفیت وجودی علی هست؟...ها؟...با تو ام خدا جواب بده...چه بلاهایی که سرش آوردن ولی قلب اون با تو بود...من که مثل علی نیستم...نمی خوام هم باشم چون تحمل اونطوری بودن و ظرفیت و لیاقتش رو ندارم...ای خدا به خدایی خودت قسم اگه راهی باز می کردی تا از این دنیا خلاص شم با کله می رفتم...ولی حیف...با کله رفتن فایده نداره...باید با قلب رفت...قلب شکسته رو هم که خدا گفته جواب میده...ولی جواب نمیده...دقت کردی همیشه قلب های صاف زودتر می شکنه...اونایی که قلبشون صافه چه گناهی کردن؟...خدای من به من خیلی کم جواب میده...شاید خدای شما به شما جواب بده...من هر طرف رو نگاه می کنم اونو میبینم و صداش می کنم ولی اون جواب نمیده...

خداجون حتی اگه جواب هم ندی باز هم دوستت دارم... حتی اگه تو منو دوست نداشته باشی...حتی اگه جام ته جهنم باشه...حتی اگه تموم دنیا جلوم واستن...بازم میگم...

دوستت دارم...(پایان ۱)

نظرات 3 + ارسال نظر
احمد چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.mirror.blogsky.com

اومدم مطلب بدم ۱۰ دقیقه دیر رسیدم D:

خدا جون اینو فریاد میزنم حتی اگه همه ی دنیا جلوم وایستن٬ دوستم داری حتی اگه من دوستت نداشته باشم.

بله آقا فرهاد٬ یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش

واسه مطلب قبلیت هم نظر دادم ها ولی خودم پاکش کردم
آخه گریه های پشت نقاب مثل همیشه بیصداست

یعنی تو ترانه سازی و من غزل فروش!!!
نظر میدی پاش واستا پاکش نکن...پاش هم وانستادی بازم پاکش نکن...
گریه ی تو پشت نقابه و گریه ی من پشت پنجره...امیدوارم هیچ وقت سمت پنجره نیاد...

محمد مهدی دلبری چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

در چند تا نظر قبلی نوشتی که اگه خودشو بکشه از عشق شهیده یا نه؟
چی باعث این خود کشی میشه؟ این که دیگه هیچ راهی به ذهنش نمیرسه. ما عاشق واقعی رو ندیدیم که خود کشی کرده باشه. اگر هم کسی این کار و بکنه مجنون بوده نه عاشق. نظر منه...!

-وقت بوده است که از تنهایی و از غم(اما اون غمی که : هزار آفرین بر غم باد!) خواسته ام تا فریاد بزنم و گله گذاری کنم از خدا که ... و اما شرم کردم و حیا از روزی که (بگذرد اختر و کار آخر شود ) و از شرم آن روزم شرم کردم و خاموش ماندم. و سر تسلیم فرود آوردم بر سر این دنیا و صبر کردم با تمام بدیها و کوتاهی هایم. و امید وارم برای روز راحتی و روزی (بگذرد اختر و کار آخر شود ) .

یه داستانی هست که نشون میده عشق چطور کور شد و چی شد که از اون به بعد جنون با عشق همراه شد...هر جا عشق باشه...جنون هم هست...
چقدر تو خوددار هستی بابا جان...خدا خداست دیگه...اون بالا نشسته...هر چی دلت می خواد بهش بگو...هر طور دوست داری باهاش صحبت کن...هر طور که صدای درونت بهت می گه باهاش صحبت کن...

پیام پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://insunset.blogfa.com


Hold on to me, love
You know I can't stay long
All I wanted to say was I love you and I'm not afraid
Ohhh
Can you hear me?
Can you feel me in your arms?

Holding my last breath
Safe inside myself
Are all my thoughts of you
Sweet raptured life
It ends here tonight

فقط یه چاقو و یکم جرئت برای راحتی از دنیا
به راحتی می تونی از شر خودت خلاص بشی
همون کاری رو کن که من خواهم کرد . . . خودت رو بکش
sweet sacrfice
یه مطلب اساسی در مورد خود کشی می خوام بدم توصیه می کنم بخون

پیام با مطالبی که میدی می خوای منو دیوونه کنی؟...
من همین الانش هم بدجور دیوونه ام...پس تو یکی دیگه روی اعصاب من قدم نزن...
تاثیر آهنگ های متال توی حرفهات مشهوده...
بسم الله الرحمن الرحیم...الحمدلله رب العالمین...الرحمن الرحیم...مالک یوم الدین...ایاک نعبد و ایاک نستعین...اهدنا الصراط المستقیم...صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد