اینم یه چند گانه ی دیگه...

- حضرت علی علیه السلام: مراقب افکارت باش که گفتارت می شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود، مراقب رفتارت باش که عادتت می شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود، و مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود...

- کِرکِگور: ایمان یک شور است، ایمان چیزی میان شک و یقین است.

( من خودم این آدم رو تا حد زیادی قبول ندارم ولی به عنوان یه فیلسوف میشه روی حرفهاش فکر کرد و تصمیم گرفت.)

- تا حالا چند بار عبارت «خداحافظ» رو به کار بردی؟... چند بار با انسانی خداحافظی کردی و اون خداحافظی آخرین خداحافظی بوده... چند بارش رو می دونستی که آخرین باره و چند بارش رو نمی دونستی؟ این عبارت گاهی این مفهوم رو داره: بریم پی کارمون... و گاهی هم دقیقا همون منظور رو می رسونه که: به خدا میسپارمت... احمقانه ترین کار خداحافظیه... چون ما هر کدوم تقدیری داریم که با خداحافظ برنمی گرده... تنها چیزی که ازش نفرت دارم به کار بردن این عبارته... نوروز ۸۱ بود، با کسی خداحافظی کردم که اگه می دونستم این آخرین خداحافظی یه که باهاش می کنم، هرگز خداحافظی نمی کردم... و امسال  با کسی خداحافظی کردم که می دونستم آخرین باره و باید خداحافظی می کردم... چون تقدیر اینطور بود... همیشه نمیشه در جنگ با تقدیر پیروز بود... یادتونه راجع به «قوانین مورفی» گفتم... دقیقا همون وقتی که فکر می کردم دارم تقدیر رو شکست میدم، تقدیر من رو با کله زد زمین... و من الان دوباره در پی بلند شدن و از سر گرفتن مبارزه ام... تا آخر عمر خواهم جنگید...با این که می دونم پیروز نهایی این نبرد، خود تقدیره... شاید این نبرد هم احمقانه باشه... دوستی دارم که (پیش خودش) خیلی فیلسوفه... میگه همه ی آدمها احمقند... خب اینم تفکر اونه... ولی من میگم همه چیز حساب کتابی داره که از هر هرج و مرجی بی حساب کتاب تره... البته خود هرج و مرج هم حساب و کتاب داره...

راجع به فلسفه ی «من» بعدا براتون می نویسم...

- پیشنهاد می کنم آهنگ های دهه ی ۸۰ و ۹۰ یانی رو خیلی گوش بدین... به چیزای جالبی می رسین...

- و این هم قوانینی مورفی که توی زندگی هر روز و هر شب ما جریان دارن و از جلوی چشممون رد میشن ولی ما اغلب توجهی بهشون نداریم...

۱- هر وظیفه یا کاری که قابلیت انجام به طور ناصحیح را دارا باشد، هر چقدر هم روی این کار دقت شود بالاخره روزی نادرست انجام خواهد شد.

۲- هر چقدر ضرررسانی به یک دستگاه مشکل باشد به هر حال راهی برایش پیدا خواهد شد.

۳- هر قطعه یا item که بتواند  fail کند می توان انتظار داشت که درست در حساس ترین لحظه fail کند.

۴- در حساس ترین لحظات و انجام خطرناک ترین کارها ساده ترین مقررات و دستورالعمل ها فراموش می شود.

- اینم دو تا چیز که بدونید جالبه: حد مجاز شدت صوت برای گوش انسان ۷۵ دسی بل هست که در حال حاضر خودروی پیکان ۸۱.۵ دسی بل صوت ایجاد می کنه که این یعنی آلودگی صوتی در حد زیاد...

مناطق تهران بر حسب آلودگی صوتی دسته بندی شدند که ما باز هم اولیم: منطقه ی ۶آلودگی صوتی در حد دیوونه شدن داره...

می رویم( با لحن موزی خان بخونین)...  

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
احمد جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:11 ب.ظ http:////www.mirror.blogsky.com/

این قوانین رو که میگی من تو سایت دانشگاه بهش رسیدم.
همیشه تو حساس ترین لحظات پرینتر خراب میشه یا شارژ اکانتت تموم میشه یا اینتر نت قطع میشه یا درایو زد باز نمیشه یا اصلا یوزرت بالا نمی آد یا اگه همه چی درست باشه برق دانشگاه قطع میشه !

عزیز من هر جا و هر چیزی رو که نگاه کنی اینها توش داره اتفاق می افته... حالا تو به سایتتون توجه کردی... در ضمن باید بگم که سایت دانشگاه صنعت آب و برق هم زیاد تفاوتی با سایت فنی نداره از نظر مشکلات...

رضا جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ب.ظ http://delshodegan.blogsky.com

می فهمم منظورت از خداحافظی چیه ...

مزخرف ترین حرکت زندگیه انسان...

پیام شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 ق.ظ http://insunset.blogfa.com

۱.علی می گه : مراقب عادتات باش چون اگه به چیزی عادت کنی دیگه به درد نمی خوره(جمله رو کمی تلخیص و تصرف کردم...)مثلا نماز از روی عادت به درد آشغال دونی می خوره...
۲.ایمان...به نظرم چیزهایی که نتونیم اثبات دقیق براش بیاریم می شه ایمان...

۳.زیبا ترین و بهترین عبارت دنیاست...خداحافظ...و پیرو مطلبم در وبلاگ یکی از موارد علاقه منه ! این که به همه بگم خداحافظ بعد خودم یا همه چشماشون رو ببندن و بمیرن...

۴.احمق بودن که درسته...چون تعریف احمق رو نمی دونی نمی تونی بگی چیه...ولی با هر تعریفی آدمها احمقند...چون دارن توی این خراب شده زندگی می کنند...

۵.قشنگ ترین مثال برای قانون مورفی:
ّّ**اگه لقمه مربا از دستت بیفته همیشه به روی مربایی به زمین می خوره**

۶.پیشنهاد می کنم آهنگ گوش کنید...

۱. من هرگز توی عمرم به چیزی عادت نکردم...نمی دونم این بده یا نه ولی کلا هیچ وقت به چیزی عادت نکردم... یعنی نتونستم که عادت کنم... شاید این از ویژگی های منحصر به فرد یه ۱۵ خردادی باشه... که هرگز نمی تونه به چیزی عادت کنه...

۲. تو هم یه کرکگور دیگه... چه فرقی داره؟؟!!!...

۳. مطلبت رو هم خوندم... خداحافظی... مزخرف ترین و آشغالترین و بیخود ترین کاریه که توی دنیا میشه انجام داد...اینم نظر شخصیه منه...

۴. زن ها احمقند و مرد ها احمق تر... و اینطوری احمق و احمق تر زندگی خوبی رو می تونن با هم داشته باشن... اینو توی وبلاگت نوشته بودم...

۵. واقعا به نظر تو این مثال قشنگ ترینه؟...تا جایی که یادمه گفتی تو این دنیا قشنگی وجود نداره... ولی حالا خودت قشنگترین رو مثال زدی... اگه خامه نباشه مربا به درد نمی خوره... اگه خامه نباشه حالا تو هی بگو مربا بده بابا...

۶. Just like me…

محمد مهدی شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:50 ق.ظ

با قانون ۳ ش خیلی حال کردم.

کلا زیاد دنبال حال کردن نیستم... از هیچ جورش... این دنیا جای حال کردن نیست...

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:45 ق.ظ

رفقا ! حرفهایی را که زدید خواندم!
درمان شما مرگه! بمیرید تا راحت شوید.
پیام جان> حتما خیلی کتاب؛ پدر!مادر! مامتهمیم ؛را خواندی > کمی هم کتب آقا مطری را بخوان!!!
به نظر من اگر نان مربایی بیفتد زمین می خواهد که از روی خامه ایی بیفتد ولی من نمی گذارم!
در ضمن بعضی وقتها در بدترین لحظات ایده جدیدی به ذهن می زند و item درست می شود!
کمی هم خوشبین باشید!!!

خیلی ممنون که همچین دعایی کردی... دقیقا منتظر مرگم تا حالیش کنم که چه خبره...
نان و مربا اصلا ارزش نداره که من بخوام روش فکر کنم و یا راجع بهش چیزی بگم...
اینکه در بدترین وقتها بهترین چیز به ذهن برسه یا در بهترین وقتها بدترین اتفاق بیفته بستگی به تقدیر... قسمت... حس... ایمان و خیلی چیزای دیگه داره که من واسه هر کدومشون فلسفه های خاص خودمو دارم...
به چیزایی که توی این دنیا هست خوشبین نباش... کورش میگه: بی معنا ترین چیز در جهان امروز اعتماده... در کل اینجا جای حال کردن و خوشبینی و اینها نیست...
می خوام زودتر بگذره و تموم شه این عمر... چون هر چی بیشتر می گذره میبینم که :<ان الانسان لفی خسر>... و هر چی زودتر تموم شه بهتره... از دعای خوبت هم ممنونم... امیدوارم خدا مستجابش کنه... هر چه زودتر...

علی دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:10 ب.ظ http://takotanhazirebaroon.blogsky.com

سلام...
به قول یارو اینقدر منم اینقدر شکست خوردم تا راه شکست دادن رو یاد گرفتم...
امید وار باش و بکوش...
خوش باش و سلامت...

سلام...
من هرگز شکست نمیدم... چون خودم اینقدر شکست خوردم که نمی خوام دیگران شکست بخورند... بذار یکی باشه که شکست بخوره تا دیگران شکست نخورن...

شهاب سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ب.ظ

این چه کامنتی بود که برا کورش دیو.... گذاشتی؟تو دیگه چرا؟

من که گفتم اون موقع نظرم این بود و خب نظر آدما می تونه عوض بشه... منم اون نظرم به ۴-۵ سال دیگه نکشید و الان دقیقا مخالف نظر قبلی خودم هستم... چون بیشمار دلیل برای بچه داشتن وجود داره... نمی دونم جلسه خونمون اومدی یا نه ولی اونایی که اومدن بعضیهاشون متوجه شدن که من عاشق بچه هام... میمیرم براشون...گوگوری مگوریا...

علیرضا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.toranj.blogsky.com

اول از همه من باب لطف بی شائبه ات نسبت بهم تو اس ام اس هات ممنونم ! تو خوبی !
((ـــ چه تنگنای سختی است ! یک انسان یا باید بماند یا برود . و این هر دو ، اکنون برایم از معنی تهی شده است . و دریغ که راه سومی هم نیست !
ــــ ای تنها در انبوه خلق ، ای خاموش در هیاهوی سخن ، و ای شکست خورده که خود را در زر ورق رنگین پیروزی ها از چشم خویش پنهان کرده ای ، من به اعجازهای رنگین خویش می بینم آن چه را خلق نمی بیند ... و خویش را - ای گرفتار آن ترسای صنعانی - در خلوت انس و محرم کلیسای زیبای روح قدسی اعتراف کن ... و دین و دنیا به دینداران و دنیا داران واگذار کن و جای این هر دو ، غم را برگزین و درد را اختیار کن و بنال . و تو چه می دونی که چه راحت و لذتی است در نالیدن ؟
ـــــــ من پانزده سال است که هر روز ، همچون کودکی رستم به سالی رشد می کنم . و هر شب پروازی به اوج معراج می گیرم . و هر سال نیازی به عطش کویر در من می روید . و در کنار پنجره حضوری غایب دارم . و سلولی به بیکرانی دنیای دیگر و حیاتی به آرامش و ابدیت مرگ و وصالی در فراق و وطنی در غربت و دامنی در تنهایی و ...
ـــــ ......................................................... )))
اینا گوشه ای از همه اون چیزایی بود که با اس ام اس هامون و خوندن پستت به ذهنم رسید و اینا همه از دکتر شریعتی بود ، اینا رو خونده بودم و در گوشه ایی از ذهنم با حرفای دل تو تازه شد !!!!

جولیا کامرون یه جمله داره که من خیلی بهش علاقه دارم:
« تناقض بازیابی و شفای خلاقیت اینجاست که باید به طور جدی خودمان را جدی نگیریم !!! »
شاید خیلیا به این جمله منتقد باشند ولی شیلر خوب جوابشون رو می ده که « انسان تنها در بازی انسانه ! » باور داشته باشیم و بازی کنیم .با این وجود دیگه من چی بگم !

آخر کلامم هم « مولوی » یه تعبیر قشنگی میاره که :
تو را هرکس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم

<راه سومی هم هست ای همسفر... راه سوم کوچ است...راهی که پرنده ها همواره آن را به انسان ها می آموزند اما دریغ... دریغ که آدمی توان درک واژه ی کوچ را ندارد...و چه زیباست کویر... زیباییش را از دریا دارد... چه اگر دریا نباشد کویر بی معنا خواهد بود... زیبایی کویر در گرو زیبایی دریاست... و چه زیباست وجود... وجود به خودی خود زیباست دوست من... بیا زیبا بنگریم... به جهان بگوییم: دوستت دارم...>از کتاب دست نوشته های من نوشته ی خودم
راستش این جمله ی کامرون خیلی برای من سنگینه... سعی می کنم زیاد روش فکر کنم... با جمله ی بعدت موافقم... بازی کنیم... کورش خوب می دونه زندگی چیه... زندگی بازیه درست کردن یه پازله...
راجع به مولوی ترجیح می دم چیزی نگم چون در حدش نیستم...
بیا زیبا بازی کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد