بی بیب...

های...

داشتم با خودم فکر می کردم: نباید برای هیچ چیز عصبانی بشم... نباید حرص بخورم... نباید اعصابمو خرد کنم... اما همین که یه ذره گذشت فهمیدم که من برای همین موضوعی هم که داشتم بهش فکر می کردم در حال اعصاب خرد کردن بودم... و افتادم تو یه دوری که نتیجه اش این شد: اصلا اعصاب واسه خرد شدنه دیگه... اعصاب هست که خرد بشه... داغون بشه... به هر حال...

یه پیشنهاد بهتون می کنم... انجام بدین ضرر نمی کنید... آقایی هست به نام مورفی... این آقا شاخیه واسه خودش... یعنی بود... چون الان دیگه اون دنیاست و نمی دونم اونجا هم تونسته شاخ بازی در بیاره یا نه... یه سری قانون داده بیرون به اسم خودش... قوانین مورفی... شرط می بندم وقتی این قانون ها رو میداده بیرون خودش هم نفهمیده داره چی کار میکنه... اون این قوانین رو واسه محیط کار مطرح کرد... اما اگه یه کم دقت می کرد می دید که لحظه لحظه ی زندگیش داره از این قوانین تبعیت می کنه... یکیش اینه: دستگاهی که امکان faultشدن براش وجود داشته باشه... باید گفت که در غیر منتظره ترین لحظات که ما حتی فکرش رو هم نمی کنیم fault  می کنه... این هر روز داره اتفاق می افته... یه کم فکر کن...

دیگه نه حال دارم نه اعصاب نه فکر و نه مغز و نه هیچ چیز دیگه ای... من یه روحم...البته نه از نوع سرگردان... بلکه یه روح احمق...  

   بای...

نظرات 6 + ارسال نظر
ناصر پورپیرار چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:12 ق.ظ http://naria.blogfa.com

سلام

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ وبی نقاب

موفق باشید

علیک سلام
مخرجی بر ایران نشناسی با دروغ با نقاب
موفق باشید

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
(نباید برای هیچ چیز عصبانی بشم...)اگر به این نتیجه برسی خوبه...اما رسیدن بهش کاره سختیه...بی خیالی برای بعضی چیزها هم می تونه زیبا باشه..

سلام
خب من میگم خود این که به این فکر کنم که نباید برای هیچ چیز عصبانی بشم عصبانیم می کنه چون من برای خیلی چیزا قبلا عصبانی شدم... بی خیالی به طور کل هم میتونه زیبا باشه... همه چیز می تونه زیبا باشه... اصلا همه چیز بستگی به نگرش آدم داره...( در ضمن این ... گذاشتن رو از کی یاد گرفتی... سعی نکن ادای منو دربیاری... بهت گفته باشم)...

رسول چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:38 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

می دونی بعضی از ماها اینطوری هستیم که وقتی می بینیم یه سری جوون دارن می خندند و این حرفها سریع لقب تن لش به همشون می دیم و ازشون بدمون میاد. ولی اگه بریم جلو و تو جمعشون باشیم می بینیم اصلا اینطوری نیست و اتفاقا با همشون هم حال می کنیم.
اینکاری که این افراد کردند بسیار کار قشنگی بوده و همینه که بعدا خاطره مبشه. اینکه من هر روز سرم رو مثل اسب بندازم پایین و برم دانشگاه و برگردم نشان از شخصیت والای من نمی ده!!باید تو جمع باشم. خاطره ساز باشم. خاطره بشم......

تو می خوای به هر قیمتی هست خاطره بسازی... بساز... من همچین کاری نمی کنم...

محمد مهدی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:10 ب.ظ

- ربط نظر رسول با مطلبت رو متوجه نشدم(؟)
- من از
بای...
خوشم نمیاد!

خواستم صرفا یه تنوعی به مطلب بدم... چیزی که مشکل شرعی یا عرفی نداره چرا ازش استفاده نکنم؟؟؟...

رسول چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:49 ب.ظ

فهیمیدی چی شد؟! این نظر واسه مطلب پایینی ات بود. (مزخرفات) ببخشید یه ذره اشتباه شد....

بله بله... متوجه شدم...

مائده جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:17 ب.ظ

سلام ! من یه عضو جدیدم و می خوام بدونم شما بیشتر در مورد چه چیزایی می نویسید .
زودتر جواب بدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد