صراط مستقیم

دو روز پیش از یکی از دوستان خواستم تا نظراتش رو راجع به من برام بنویسه تا شاید ما یه تغییری بکنیم ( کلاس اخلاق ) خیلی ازش خواستم که یه چیزی بنویسه که ما رو آدم کنه خوب ایشون هم سنگ تموم گذاشت و یه چیزی نوشت که دیگه به درد تمام عمرم بخوره و جای ایراد گرفتن از من و گفتن اشکال ها یه ضرب راه حل اصلی و دوای تموم درد های آدم را رو کرد من هم تصمیم گرفتم مطلب ایشون رو اگه انشاالله راضی باشن برا همه بنویسم تا شما هم استفاده کنین . ممکنه بگین این حرف ها تکراریه ولی مطمئن باشید از همه ی حرف های نو برای ما مهم تر و به درد بخور تره 

مطلب ایشون:

 
بسم الله الرحمن الرحیم

فرمود :« رحم الله امرءا علم من این و فی این و الی این»
یکی از مسائلی که همه ی ما به آن نیاز مندیم تفکر است ٬ در اینکه از کجائیم ٬ در کجائیم و به کجا خواهیم رفت برخی بزرگان می فرمودند : انسان که به این دنیا می آید ٬ مانند کسی است که برای خرید نان از خانه به بیرون می رود ٬ ولی در راه سر گرم تما شای ویترین های پر رنگ و آب مغازه ها  می شود بعد از مدتی به خودش  می آید ؛ با شتاب به نانوایی می رود و می بیند نان تمام شده است ٬ چرا که چنان سر مست تماشای ویترین ها شده بود ٬ که یادش رفت چرا بیرون آمده بود . لذا به نظر می رسد یکی از مسائلی که در ابتدا بسیار مهم است فکر کردن است . به کسانی که آمدند و رفتند و آنان که هر روز می آیند و می روند ٬ ...

باز فرمود : «لا نجاه الا بالطاعه ... »  
لای نفی جنس وقتی با الا همراه شود ٬تاکئید در انحصار دو چندان می شود . و یگانه راه سعادت انسان ٬ کیمیای سعادت و اکسیر اعظم همین اطاعت و بندگی در برارب خداوند متعال است . به آن « تقوا » نیز گفته می شود :« ترک محرمات و عمل به واجبات»

آن وقت است که اگر تقوا به طور مطلق حاصل و ادامه یابد ٬ هیچ صفت رذیله ای در انسان نیست مگر آنکه اصلاح شود که اینها همه وعده پرودگار است . فقال الله تعالی فی کتابه الکریم :
« و اعلموا ان الله مع المتقین »

صدق الله العلی العظیم




احمد

ورود...

نــاله زد دوست که راز دل من پیدا شـد       پـیش رنـدان خرابـات چسان رسوا شد

خواستم رازدلم پیش خودم باشدوبس       درمیخــانه گشودند و چنین غوغــا شد

سرخـم را بگشـایید که یـــارآمده است       مــژده ای میـــکده عیـش ازلی برپا شد

سر زلف تو بنــــازم که بــا فشاندن آن        ذره خورشید شد وقطره همی دریا شد

گویی ازکوچه میخــانه گذر کرده مسیح        کـه به درگاه خـــــداوند بلنـــد آوا شـــد

 

سجاد

 

ناله

یک دو هفته ای هست که دارم از بار سنگینی که رو دوشم هست ناله میکنم، ناله که نه، دارم زجر می کشم، هم وزن خودم را تحمل می کنم، هم وزن گره های کور و درشتی را که رو کولم افتاده. 7 جای مختلف، تو این مدرسه لع... ، مسئولیتها و کارهای متفاوت و موازی رو دوشم افتاده، بدبختی نمی دانم این ها را می شود تو کدام پکیج مدیریت زمان و اجرای پروژه و ... جا داد. خودم کردم که لعنت بر ... . در هر صورت میدانم که هر چی می خواهد بشود، 24 ام، اولین مقصدم است و می توانم کمی خود را سبک تر کنم. ولی از یک جهت نمی دانم که برای این روز لحظه شماری کنم یا بزنم تو سر خودم که می خواهد 24 ام بشود.


مثل اینکه یک عضو جدید فیزیکی هم در راه است، امیدوارم اون دیگر مثل ما از آب در نیاد. من یکی که خودم تازه این حرف عالم پیر را فهمیده ام : " وبلاگ را مثل آتشی است که روشن می شود و بعد خاکستر و بعد سردی و ..."


انتهای راه، مرگ است ؛ تکامل در انتهاست ؛ هیچ چیز کامل نیست ؛ یک معادله با سه مجهول ( جیمز استفنر ) .


 حامد

انعکاسی از سعد آباد

 هرگز به دوستانت کاستی هایشان را در جمع نگو چون ممکن است عیوب خود را برطرف کنند اما مطمئنا هیچگاه تو را به خاطر این تذکر نمی بخشند ( لوگان پارسال اسمیت ) .



 امروز با چند تا دیگر از دوستان رفته بودیم کاخ سعد آباد. جالب این بود که اگر بخواهی داخل کاخ سفید (موزه ملل) بشی باید کفشت را در میاوردی!!!! البته برای حفظ آبرو یک رو فرشی مامان دوز بهت می دادند تا بپوشی. قبلا این کاخ را 2 یا 3 بار دیده بودم ولی این بار متوجه شدم که خدا بیامرز خیلی هم نسبت به دیگر شاه ها، شاهی نمیکرد!!!


در این چند وقت هیچ بار موقعیت این پیش نیامده بود که به موزه برادران امیدوار بروم (بعلت زیادی دور بودن نسبت به دیگر کاخ ها در سعد آباد) برای خودش عجیب بود؛ تصاویر، لوازمی که با خود آورده بودند،چگونه زنده ماندنشان، پشتکار و امیدوار بودن این دو برادر. فکرش را بکنید با موتور به کور ترین نقاط دنیا که آدم از آنجا زنده بیرون نمیآید برود، می شد در بعضی از عکس ها، به معنای واقعی کلمه دور بودن از تمدن را فهمید. مسئول آنجا می گفت وقتی لباس و پوشش به این افراد از سوی برادران امیدوار معرفی شد آنها نمی توانستند این موضوع را باور و قبول کنند.


 

این هم یک سایت که دیدنش بسیار ارزش دارد : www.nanoclub.ir


 

حامد

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

خرم آن روز که دل فرصت فریاد نکرد
خوش تر آن روز که دل داد ز بیداد نکرد
یادم آید که تو رفتی و مرا یاد نشد
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد

می رسد بانگ فلک از پس انعام و شمول
ز چه خوابی که کنون می رسدت وقت نزول
بنده حلقه به گوش تو شدست این دل من
آن جوان بخت که می زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

جلوه ای کردی و این دل نه دیگر دیده ملک
عرض دل گشته به اندازه باغات فدک
نه ز بیداد کسان گویم و از جور زمان
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد

آتشی کو که به دامان دل زار فتد
به صبا گو که مرا تا بر دلدار برد
ناله ها کردم و پژواک دلم خاموشی
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکد

دل ز دیوار بلا رفت و به دام تو فتاد
یا رب آن دم که دل از دام برون باد مباد
دلم از حسن جمال و رخ دلدار برفت
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خدا داد نکرد

مرغ دل رفته و من را نبود هیچ خبر
من دلداده ندیدم که بیاید به گذر
ز چمن  رفته ای و سایه خود بازبری
سایه تا باز گرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

من دیوانه چه گویم به تو از شرح فراق
که مرا باعث امراض تویی یار نه راق
گوئیا بوی مسیحا ز جوانب برسد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و زما یاد نکرد


توضیح :‌شعر فوق در قالب مخمس سروده شده که شکل هندسی آن به شکل زیر است :

----------+       ----------+
------------       ----------+
----------=

----------*       ----------*
------------       ----------*
----------=

 ....

در هر بند سه مصراع اول سروده صبا و دو مصراع باقی مانده تضمین از شعر حافظ است.

«میلاد»