آرشیو

برای اون دسته از عزیزانی که هنور بلد نیستن از آرشیو نوشته هاشون استفاده کنن باید بگم که می تونن با این آدرس همه آرشیو هاشون رو در دسترس بذارن :


http://[blog name].blogsky.com/?Date=[date]

البته التفات دارین که باید به جای [blog name] اسم وبلاگتون و به جای [date] تاریخ رو وارد کنید. مثلا آرشیو فروردین ۸۳ این جوری لینک می شه :
http://mirror.blogsky.com/?Date=1383/01

دیگه چه می شه کرد ...

واقعا ها! دیگه چه می شه کرد؟ وقتی آدم می ره می بینه طرف که استاد دانشگاهه توی خیابون از ماشین پیاده می شه و یه فحشایی می ده که تا حالا تو عمرت نشنیدی ... دیگه از بقیه چه انتظاری می شه داشت.
ما که نفهمیدیم...
در ضمن به یک کار مناسب و خانگی برای یک دختر ۲۱ ساله احتیاج داریم. ترجیحا آسان٬ با حقوق و مزایا و بدون مشغولیت ذهنی ... کسی سراغ نداره؟

برکه (۱)

از سنگینی پشتش نمی توانست راه برود؛ خسته و درمانده. پاهای برهنه اش بر سنگلاخ خصم گون کشیده می شد. قرمز خون پاهایش، رنگ ترک های تشنه را عوض می کرد. انعکاس طلایی خورشید در برکه ی دور دست چشم هایش را می زد. عطش ، بر گلویش چنگ انداخته بود.

کشان کشان به سمت زلال نورانی برکه حرکت می کرد. لحظه ای ایستاد. به پشت سرش نگاه کرد. وسوسه برگشت به دیار سر سبز پشت سر، آزارش می داد. دوباره به برکه نگاه کرد. با خود فکر کرد : « برکه، چه دور و چه زیبا ... » دوباره به پشت سرش نگاه کرد. انگار که قدمی بیش، از سبز رنگارنگ دور نشده بود. گامی دیگر به سمت برکه برداشت ...

(ادامه دارد)

یه لبخند گنده گنده ...

الان StyleSheet جدیدمو گذاشتم رو وبلاگ ... انقدر خوشحالم که نگو ... البته درمورد لبخند گنده گنده باید بگم که کم گفتم.
تقریبا این شکلی ام :

شاید یه سلام دوباره ...

می خوام یه کاری بکنم که شاید روم بشه آدرس وبلاگمو به بقیه بدم... که شاید هر وقت کسی ازم پرسید وبلاگ داری یا نه بتونم سرمو بالا بگیرم و بهش بگم آره یه آیینه روشن و صاف دارم که نگو ...
بزودی می بینین .....

اصلاحات

دارم دست می زنم به یه سری اصلاحات عملی و ارضی و ...ی

کلا دارم یه style جدید برای وبلاگم می زنم ...

آینه ای هم سایه کاری کن ... تا ساعتی پیش تو بنشینم

امان از دست آدمای بی معرفت ...

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ....
ای ... چه می شه کرد دیگه ... الان انقدر حالم گرفته اس که نگو. اصلا انقدر حالم بده که نمی تونم هیچی بنویسم. ولی به هر حال ...
به هر حال همیشه تو دنیا آدمای بی معرفت پیدا می شن٬ همین جور که آدمای خوبم زیادن. اما از شانس گند ما امروز مثل اینکه باید یه آدم بی معرفت می خورد به تور ما.
اول از دست اون عصبانی بودم ولی بعد که یه ذره گذشت تنها حسم این بود که برای خودم تاسف می خوردم ...
خداییش آخه اینه رسم جوونمردی؟؟؟
باشه اشکالی نداره ...