مزخرفات( دقت کنید الف و ت نشانه ی تانیث است)

سلام... امروز ۳ شنبه... ۲ ساعت دیگه امتحان آز شیمی داریم و من دارم این پست رو مینویسم... فردا هم امتحان کتبی (بی) تربیت بدنی داریم... و من همچنان بی خیال روزگار... کار خودم را می کنم... امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد... سر کلاس شیمی... این جماعت سر کلاس شیمی هیچوقت نمیومدن جلو بشینن... خیلی گیج شده بودم و در عین حال عصبانی بودم... گذشت و گذشت و ما به درس گوش دادیم... تا اینکه آخر کلاس بود که فهمیدم قضیه از چه قراره... زیپ شلوار جناب استاد م. بازه... و چشاشون داشت از حدقه می زد بیرون... قبلا که ازشون متنفر بودم... حالا دیگه می خواستم سر به تنشون نباشه... از کلاس زدم بیرون... رفتم و نشستم روی برفهای جلوی در... عین دیوونه ها... و شروع کردم به فکر... احساس می کنم که ترم یک تموم شد و از نظر درسی به من چیزی اضافه نشد... هیچ اهمیتی نداره... اهمیتی نداره... خسته شدم... از همه چیز... از همه کس... این دنیا نه جای من است... دنیای دیگری باید...( مطلب پایینی رو هم بخونید... اگه دوست داشتید...)

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد مهدی سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ

سلام
از این اتفاقات عجیب برای من هم افتاده...
یک روز که از همه جا بی خبر رفتیم سر کلاس زبان و اون جماعت اتفاقا همیشه جلو میشستن اما این دفعه رفته بودن عقب!!!!
شاید از این که استاد زیادی بهشون توجه میکرده خسته(!) شده بودن؟!!!!
.... سخت نگیر....

سخت نگیر!!!... عجب جمله ای... سخت هم نگیری... این دنیا همه اش سختیه...
غیر از اینه؟

پیام سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ http://insunset.blogfa.com

آخی این ها همه الکیه...

دنیا کوچیکتر از اونه که ما تصور می کنیم
فقط با یکعکس بزرگ چشمامونو پر می کنیم

چقدر سخت می گیری...
قال پیام (ره):چقدر با خیال
کمی هم بی خیال !

ایضا یو... چه میشه کرد؟... داغونم...

سید محمد موسوی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ق.ظ http://bijar-az.blogsky.com

سلام
جدیدترین اخبارپیرامون آذربایجان را از ما بخواهید

موفق باشید

علیک سلام...
اشتباه گرفتید...
موفق باشید...

محمد مهدی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ب.ظ

تو همین چیزا است که فرق آدما معلوم میشه.

یه کسی سختی رو میفهمه. اما انقدر بزرگه که سخت نمیگیره.

یه کسی هم صبح و شب فکرش اینه: سخته...

(... هل یستوون ...) ؟؟؟!!!!

بله...ظرفیت من کمه... قبول...

مجتبی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:10 ب.ظ

به راحتی از کسی متنفر نباش و به راحتی کسی رو به قلبت راه نده.
اگه میبینی که افراد دور و برت رفتار های ناشایست انجام میدن مطمئن باش که همه رفتارهاشون رو نمی بینی .
و اگر افراد دور و برت رفتار های متعالی انجام دادن بدون هیچ کس کامل نیست.
من که میخواستم تو دانشگاه براحتی در مورد کسی قضاوت نکنم باز هم یکبار جلوی این جماعت ؛شاداب؛ پیش خودم شرمنده شدم و دیدم یکیشون بهتر از من در مورد افراد قضاوت میکنه و برای همه احترام قائله.
تا اطلاع ثانوی
هیچ کس کامل نیست

بله... مطلبی داده بودم... آخرش این بود: قضاوت نکنیم...

علی شنبه 16 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 ق.ظ

سلام

دوست من بنده شخصا جاهایی درس خواندم که آدم هایی از این فجیع تر حضور داشتند. آن زمان ها خیلی حرص می خوردم و بعضی وقت ها سعی می کردم شبیه اون ها بشم تا انقدر حرص نخورم ولی الان که با ادم های بیشتری و از سطح فکری های متفاوت برخورد کردم به این نتیجه رسیدم که بعضی ها مزه ی زندگی رو فقط تو باز بودن زیپ استاد می بینند واصلا عقلشان نمیرسد. الان وقتی با چنین افرادی مواجه می شوم به خودم مدام می گویم ناراحت نشو فقط بدون که عقلش نمی رسه و درکش پایینه . دوست من اگه سعی نکنی که یه جوری درک این آدم ها رو بالا ببری اون وقت جامعه ی علمی کشور هم یک سری آدم مزخرف می شوند و اون وقت معلوم نیست که ما با چه کسانی سرو کار داشته باشیم..............
(این نقطه ها رو برای این گذاشتم تا بدونی که سه نقطه علامت اختصاری جنابعالی نیست)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد