یک سری حرف در مورد خودمون دارم، حرف هایی که وقتی در مورد شان فکر می کنم سخت متعجب می شوم.
اینکه وقتی کودک ایم عجله داریم بزرگ شویم و بعد پس از مدت ها آرزو می کنیم که کودک باشیم.
اینکه سلامتی خود را از دست میدهیم تا پول بدست آوریم و بعد دوباره پولمان را از دست می دهیم که سلامتی مان را بدست آوریم.
اینکه با اضطراب به آینده نگاه می کنیم و حال خود را فراموش میکنیم و بنابراین نه در حال زندگی میکنیم نه در آینده.
اینکه به گونه ای زندگی میکنیم که هرگز نمی میریم، و بعد به گونه ای می میریم که هرگز زندگی نکرده ایم.
اینکه فقط در عرض چند ثانیه زخم های عمیقی در قلب کسانی که دوستشان داریم ایجاد می کنیم و بعد سال ها وقت صرف میکنیم که زخم ها را التیام ببخشیم.
اینکه مدام با خود فکر می کنیم ثروتمند کسی است که بیشترین ها را دارد و در جهت آن گام بر می داریم اما در آخر می فهمیم که ثروتمند کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
اینکه ...
یکی از دانشمندان می گفت: نیمه ی اول عمر به امید نیمه ی دوم عمر می گذرد و نیمه ی دوم عمر در حسرت نیمه ی اول عمر.
نمی دونم ولی احساس کردم که از یه جایی کپ زدی.
آخه قبلا یه جایی اینو خوانده بودم ولی نمی دونم کجا؟
البته ممکنه همچین چیزی باشه چون پیشنهاد این مطلب را یکی به من داده بود و من مطلبی که ازش حرف میزنید را هنوز نخواندم.اگر جایی می شناسی لینک بده من هم بدونم چه کردم.
خیلی باحال بود
منم یه جایی خونده بودم...
برای یه بار هم که شده تو عمرت حرف حسابی زدی ها!!!!!!!
یه سری هم به ما بزنو پیشنهاد بده!!!!!!