کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس ...


به نام حضرت دوست


سه شنبه اولین نشست وبلاگیمون رو نصفه نیمه داشتیم خونه ی میلاد اینا من و حامد به خاطر ج.ه. اونجا بودیم قرار بود علی هم بیاد ولی خوب یه کاری داشت که به همین خاطر هم به صورت آن لاین (از طریق تلفن) با هم صحبت کردیم و وقت نشد در مورد مسائل مختلف با هم بحث کنیم . انشاالله تو یه وقت دیگه شام خونه علی آقا نشست میذاریم تا دیگه براش کار پیش نیاد !
ـ‌ هفته دیگه برای ما م...ی ها هفته شهدا است... !
ـ خوب که چی؟
ـ خوب که چی نداره ! هفته شهدا یا هر مراسم دیگه ای دو تا فایده که بیشتر نداره . یکیش اینه که برای مراسم کار کنیم تا امتیاز بگیریم و آخر سال بتونیم بریم اردو تشویقی دومیش که از اولی مهمتره اینه که برای مراسم چندتا از زنگهای درسیمون می پره (تعطیل می شه) .
ـ واقعا اگه همه مثل تو باشند همون بهتر که در هر چی مراسم و یادواره است تخته کنن!

ـ چرا در شو تخته نمیکنن؟
ـ لابد دلیلی داره که تو اون رو نمی فهمی... 


برنامه آن سوی خبر ها رو که دیدین تازگی ها تو این برنامه برای پیدا کردن ریشه مشکلات مردم خیلی تلاش خوبی میشه ولی چه فایده که در مورد هر موضوع وقتی پیگیری هاشون رو دنبال میکنی و جواب های مسئولین رو میشنوی میبینی که آخر سر همه تقصیر ها رو گردن یه موسسه یا وزارت خونه یا اداره میندازن و اون موقع گوینده میگه الارقم تلاش های بسیار موفق به مصاحبه با مسئول این موسسه نشدیم و برنامه تموم میشه ...
این هم یه نوع پیگیری و دلسوزی برای مردمه دیگه!
پشت قاب بی نفس
مثل اون پرنده که دلش گرفته تو قفس
   
احمد

قضاوت

تو یک مجله انگلیسی چشمم به تیتری به نام "پای درد و دل کارمندان آمریکایی " افتاد که نگاهش میکردم ساده و قابل ترجمه بود. آن را با کمی edit ترجمه کردم . بخوانید و خود انتخاب کنید.

 

زندان و محل کار

در زندان: بیشترین ساعات روزت در یک سلول  8 در10 متر می گذرد.

سر کار: بیشترین ساعات روزت در یک جعبه 8 در 6 متر می گذرد.

***

در زندان: در طول شبانه روز  3 وعده غذا خواهی داشت.

سر کار: تنها یک تنفس کوتاه برای یک وعده ناهار داری که باید بابت آن هم پول بپردازی.(یاد حکایت ناهار خوری مدرسه مان افتادم.)

***

در زندان: نگهبان در را برایت باز و بسته میکند.

سر کار: همیشه باید یک کارت رمز دار همراهت باشد تا بتوانی در را برای خودت باز و یسته کنی.

(البته تو مملکت ما این کار فقط منشا به حقوق و مزایا رسیدن دارد.)

***

در زندان: به راحتی می توانی تلویزیون ببینی،  بازی کنی، بزنی، بکوبی و ... .

سر کار: حتی برای تلویزیون دیدن اخراج خواهی شد.

***

در زندان: دستشویی مخصوص به خودت داری.

سر کار: یک دستشویی مشترک داری که هر آدمی از آن استفاده می کند.

(خوب نمیدونم با این همه تکنولوژی(نانو) یک فکری نتوانستند به حال این مسئله کنند،این هم برتری توالت های اصیل ما!!!)

***

در زندان:با آدم های سخت گیری سر و کار داری که نگهبان نامیده می شوند.

سر کار: با آدم های سخت گیری سر و کار داری که رئیس خوانده میشوند.

(هیچ نیازی به توضیح ندارد، برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید.)

***

در زندان: برای کارها و هزینه هایت از مالیات دیگران استفاده میکنی.

سر کار: نه تنها تمام هزینه های کاری خودت را باید بپردازی بلکه قبل از دریافت، مالیاتت کسر و صرف هزینه های زندانیان می شود.

***

در زندان: اجازه داری که خانواده و دوستانتان را ملاقات کنی.

سر کار: حتی تلفنی هم نمی توانی با آن ها صحبت کنی.

 


حالا که بحث زندان شد یک چیزی را در آخر سر اضافه کنم که یک بنده خدایی میگفت که اگر من را به سلول انفرادی ببرند ، برنامه های زیادی برای رسیدن به رشد دارم و برای آن لحظه ها هم کلی برنامه ریزی کرده ام!!! خوب بعید نیست که چنین فردی هم اگر کارمند نبود، زندان را انتخاب می کرد.

 


دو سه روز پیش یک خبر خیلی خوبی که شنیدم ساختن نانو تیوپی به طول 4 cm بود.واقعا خوشحال شدم . بحث آسانسوری که ماه و زمین را  به هم وصل می کند، ابر رسانا ها هایی که دیگر یه سرما ی زیادی احتیاج ندارند، باتری های هیدروژنی به معنای واقعی و ... .

 


حامد

بد بختی

نظر شما در رابطه با اینکه انسان هر روز امتحان داشته باشد چیست؟

به احتمال زیاد نظرشما مثبت نخواهد بود مگر اینکه خیلی بچه مثبت باشید .البته نظر بچه مثبت ها هم وقتی هر روز دو یا سه تا امتحان داشته باشند منفی است . من یکی که دارم امتحان بالا می آورم وقیافه ام هم شبیه برگه ی امتحانی شده وجالب تر اینکه همه آنها را گند زدم وامروز فردا است که با ارد نگی از مدرسه بیرون بی اندازند (البته در این مورد کمی پیاز داغ را زیاد کردم) . حتما درک کرده اید که چقدر بدبخت هستم. علت این بد بختی چیزی نیست جز داشتن یک معلم راهنما ی لر .امیدوارم شما گیر معلم راهنمای لر نیفتید.

در پایان بد ندانستم که از یک لطیفه ی زبر لری را تعریف کنم :

رزی لری به ایتالیا میرود .او به هتل میرود واتاقی اجاره می کند . به اشتباه فردی ایتایایی به اتاق او زنگ

می زند و می گوید :انتونی  و لر به علت ان که لر است سریعا جواب می دهد :خود تی  . جد و ...

حال فکر کنید راهنمای ما لر است .

 

علی

وطن یعنی خلیج تا ابد فارس ...

بمباران گوگلی نتیجه داده و حالا دیگه در صدر فهرست جستجوی گوگل با هر عبارت شامل Arabian Gulf لینک این سایت مشاهده می شه :http://arabian-gulf.info

واقعا که جا داره از اون کسی که این ایده رو داده تشکر کنم.
بدیهی ترین حق هر ملتی تمامیت ارضی کشورش است. تا آن جا که من می دانم خلیج فارس همیشه فارس بوده و هست و خواهد بود ...

میلاد

شاگرد زرنگ یا ماهر در تیر اندازی؟

 

متناسب با جو موجود و همانطور هم که گفته بودم، یک چند جمله ای را که بین یک پیر عارف با شاگردانش رد و بدل شده است را نوشته ام:

از شیوانا عارف بزرگ می پرسند که تنبل ترین شاگرد مدرسه کدام است؟

پاسخ داد آن شاگردی است که فقط بخشی از کتاب را نخوانده و چون تمام کتاب را نخوانده در امتحان شرکت نمیکند تا در آینده بعد از اینکه کتاب را خواند امتحان دهد.

و بعد از او پرسیدند که زرنگ ترین شاگرد مدرسه کدام است؟ پاسخ داد شاگردی که میداند فرصت زیادی تا امتحان ندارد و شاید نتواند بهترین نمره را بیاورد ولی با این وجود تمام تلاش خود را به خرج میدهد و تا آخرین لحظه تلاش میکند تا بیشترین نمره ممکن(و نه الزاما بالاترین نمره جمع) را بدست آورد.

 

گروه اول مربوط به همان افرادی است که اهل پیچاندن در حدProfessional  اند، همیشه تو گوشه ی ذهنشان یه چیز یا یه موجود نا مرئی وجود دارد که بهشون میگوید: " هیچ خیالی نیست! اگر باز هم به اندازه کافی نخواندی خوب میتوانی میدان را خالی کنی و  مثل همیشه سر جلسه حاضر نشوی!تو که این کار را قبلا بار ها انجام دادی چرا بیخود خود را به زحمت میدهی؟

گروه دوم هم اجرشان با صاحب الزمان.

اما الان برای من یک سوال پیش آمده، هر کی را میبینی از معلم تا پدر،مادر میگویند که قدر این روز های خود را بدانید، خوب ما هم میگوییم چشم، پایه هر چی برنامه جمعی با دوستانه هم هستیم!!!

 

خستگی بعد از امتحانات از یک طرف، کوفتگی بعد از کارنامه گرفتن هم طرف دیگر، ولی امروز خستگی و کوفتگی را یک جا با هم ریختم بیرون، رستوران جام جم دعوت شده بودم. یک طرف غذاهای وینی،آن طرف ایتالیایی، آنطرف ترش روسی،آن پشت پاریسی،آن ته دسر های برزیلی.جای دیزی خودمان این وسط خالی بود.ولی با یک تیر چندین نشون را آن روز زدم.

 

پ.ن.

یک موقع از حرفهام برداشت نکنید جز گروه اول ام!!!


حامد

مدرسه ی عشق

این هفته که در ساعات پایانی آن هستیم هفته ی بسیج است .خوب است که کمی درمورد بسیج صحبت کنم و نظرخودم را نسبت به این موضوع در شرایط حال بیان کنم
آیا امروز بسیج همان بسیج قدیم وآیا بسیجیان همان بسیجیان قدیمی هستند؟ 
به نظرمن بسیج امروز به هیچ دردی نمی خورد .چون اصل مطلب بسیج فرهنگ بسیجی است ودر کنار آن فعالیت های نظامی آن است وبه راستی این فرهنگ بسیجی بود که بسیج رامدرسه ی عشق کرد امامتاسفانه امروز بیشتر به جنبه ی نظامی ان توجه می شود وبه نظرمیرسد اصل مطلب یعنی ایثار وگذشت وبه طور کل فرهنگ بسیجی به خاک سپرده شده است.وامروزبه راحتی می توان گفت که امام خوداسوه ی یک بسیجی کامل است چون او بارها ثابت کرد که حاضر است از زندگی خود بگذرد .باید اضافه کنم که فعالیت های فرهنگی بسیج نیز مختص گروه خاصی ازجامعه است و از جناح خاصی حمایت می کند در صورتی که بسیج بر پایه ی مردمی بودن ایجاد شد پس نباید تنها از گروهی از مردم حمایت کند. 
منتظرنظرات شما هستم.(لطفا علامت سوال را پاک نکنید)
 
علی 

دست در زلف ببرد و ...

دست در زلف ببرد و همه موی افشان کرد / یک نگه کرد دو صد دل ز رخش جوشان کرد

در ره مهوش او دار گرفتار آمد / چو ز دادار جهان بارگهش پنهان کرد

جمله خلق ز طوق رخ او آزادند / هر که رویش نظری کرد دلش زندان کرد

شبه او کس نتوانست خرامید دمی / نفسی خوش بخرامید جهان مستان کرد

فکر لعل لب او بود همه در سر من / که برم نیس شدن در نفسش آسان کرد 

دیدگانش مگرم یاد چه می کرد دلا / که چنین جان مرا از نگهش نالان کرد

یار من عهد جگرخوار نگه داشت چرا / بدن شیفتگانش چو نی انبان کرد

میلاد