اعلام وضعیت

خیلی از این موضوع ناراحتم که رمضان نصفش گذشت و به شب های قدر نزدیک شدیم، من آدم تر نشدم که هیچی ،حتی پس رفت هم داشتم و خیلی از کارهایی که در ماههای عادیش انجام نمی دادم، تو این ماه دارم تلافی می کنم.

شنبه این هفته بود که پس از دو هفته تازه کلاس فیزیکمون تشکیل شد. با اینکه از جلسه اول چیزی دستگیرم نشده بود، دوشنبه با شوق رفتم سر کلاس فیزیک و جلو برای خودم جا گرفتم. در کمال نا باوری، استاد جلوی چشمانمان به خاطر عدم توافق در ساعت تشکیل کلاس با ما خداحافظی کرد،(یک ضد حال واقعی!!!). دیگر بحث بی خیالی نبود، 4 هفته دیگر امتحانات میان ترم تقریبا از کل مکانیکی که در پیش خونده بودیم شروع می شد و ما تازه تبدیل واحدی را شروع کرده بودیم که انگار درس اول و آخرمون بود.(3 هفته مکانیک بی فیزیک) بی کار ننشستیم و به مدت یک ساعت و نیم بسط نشینی کردیم تا دوباره طرف برگرده. جواب هم داد. به قول یکی از رفیق های دودکشیمون(همانsuperman ای که سید طالب شده بود از نزدیک ملاقاتش کنه و وقتی از دور اون را با رفیق رفقاش دید حاضر نشد یک قدم جلو تر بگذاره): "ما نبض مملکتیم!!! مگه استاد می تونه برای ما ساعت مشخص کنه، ماییم که باید بگیم اون کی ببیاد به ما درس بده ". البته نفسش از جای گرم بلند میشد، حالا که الافی هاش را ماها کشیده بودیم و قرار شد سر همون وقت بیاد، کبکبش خروس می خوند.

اخبار کوتاه دانشگاه:
1.احمد بعد ازdownload کل سایت warcraft، همراه مهدی انص آن را روی سایت عمران نصب کرد.
2.طرف که با دختره همگروه شده بود بعلت نپرداختن شیر بها! از سوی طرف، از دختره جدا شد.(بی لیاقت!!!)
3.م.شیمی و هنر های زیبا به نرم تنان تغییر نام یافت.
4. آرمان یک کیف قاپ حرفه ای را از پای در آورد!(فقط نمی دونم چرا بعد از در گیری انگشت وسطی دستش را بسته بود!!!)
5. .یک رفیق سنی پیدا کردم.(برای اینکه دوستان مدام پز رفیق ارمنی شون را ندهند.)
6. استاد شیمی م.شیمی ها ماهیت واقعی خود را فاش کرد. جریان بدین گونه بود:
کلاس TA ریاضی تموم شد. در را باز کردیم که بریم بیرون، دیدیم یک فرد گلابی شکلی یا عصبانیت وارد کلاس شد و شروع کرد به گفتن این جملات:" کدوم حمالی این جا حل تمرین داشت، برید گم شید بیرون" و الفاظ رکیک دیگر و جالب اینجا بود که کلاس یارو 5 دقیقه دیگر تازه شروع میشد.
نظرات 6 + ارسال نظر
میلاد پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:23 ق.ظ http://mirror

ایول.

رسول جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

1. خیلی نامردی !!!(خودت می دونی برای کدوم تیکت) مثل این که هر یه دونه تیکه ای که می خوری باید با یه تیکه جوابش رو بدی ٫ دارم برات...
جالبه مهندس مکانیک کلاس فیزیکش تشکیل نشه!!فقط بلدن یه آچار هدیه بدن و نقش بازی کنن و بقیه رو بذارن سر کار.
موفق باشی ٫ البته بعید می دونم با این وضع دانشگاه بتونی!!!

احمد جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.mirror.blogsky.com

راه میفتم بی هدف مقصده راه و نمیدونم
کاش میشد آروم بگیرم اما افسوس نمیتونم

...

پیام شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ق.ظ http://insunset.blogfa.com

دانشگاه تهرانه دیگه...

به ما یه سر بزن...

فرهاد.ک یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام به سوپربوی.....حالت چطوره.......می گم بهتره یه جایی تو وبلاگ باز کنین که بشه مسآله حل کرد......راستی اگه خواستی می تونی بیای و سر کلاس فیزیک مکانیک ما بشینی.....ولی یه شرط داره.....اونم اینه که اگه چیزی فهمیدی به ما هم بگی.....مرسی....بابای

آرمان چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:33 ب.ظ

عزیز دلم!‌ اون انگشتی که بسته شده بود مال درگیری نبود! مال شب بعد از درگیری بود!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد