رفع ابهام

به نام اونی که گاهی ته قلبمونه...گاهی روی قلبمونه...وگاهی خود قلبمونه...وگاهی...

دوستان نظراتی داشتن که می خوام اونها رو اینجا منعکس کنم و توضیح بدم...

۱. برخی فکر می کنن که چیزهایی تغییر اساسی کردن...مثلا اینکه من تغییر اساسی کردم...ببینین دوستان باید بگم که من قبلا هم همین جوری بودم...ولی خب در هر زمانی مسائلی موجب تغییر روش و زندگی آدم میشن...مثلا اینکه خب من هنوزم عشق آرسنالم و گلهای تیری رو دانلود می کنم و پیگیری می کنم ولی خب مسائل مهمتری هم وجود دارن که من فکرم رو و وقتم رو و عمرم رو و سرمایه ام رو برای اونها بذارم...اینها رو برای طه جون گفتم...که گفت من همون فرهاد سابق رو دوست دارم...باید بگم که هنوزم وقتی آرسنال بازی داره دوست دارم سر به تن منچستر نباشه...حتی شماره ی من تو دانشگاه توی لیست هم ۱۴ ئه یعنی همون شماره ی تیری...ولی خب همونطور که گفتم اینها در حاشیه قرار می گیرن...امیدوارم که دوستی ها پابرجا بمونه و تا قیامت ادامه داشته باشه...حتی بعد از قیامت...اصلا هر کی رفت بهشت بقیه رو هم می بره و اونجا یه دست فوتبال مشتی می زنیم به اتفاق بروبچکس...البته اگه اونجا بهمون نخندیدن ...چون سرگرمی های دیگه ای هم اونجا وجود داره...

۲. باید بگم که دوستان اینقدر در مورد مسائل سیاسی نتوپن و اعصاب خودشون رو خرد نکنن...ببینید از دلایل پیشرفت کشور ژاپن در صنعت و زندگی این بوده که همه به هم اعتماد کردن...یعنی هر کس صبح که از خواب بیدار شد به خودش گفت که من باید امروز در کارم بهترین باشم بدون توجه به دیگران...با این تفکر ژاپن به موقعیت امروزی رسید...حالا ما باید این فرهنگ رو جا بندازیم(البته می دونم که این کار هم مثل کارهای بیشمار دیگه ای تو ایران قابل انجام شدن نیست) ...و بهتره که با اعتماد جلو بریم...این رو برای اون دوستانی گفتم که تو وبلاگ هاشون خیلی حرص می خورن...

۳. این شعر رو دوستی به من داد که خیلی خیلی خیلی فکر می خواد...ببین به تفکر این بیت رسیدی یا نه...بازم فکر کن...اونقدر که دنیاهای دیگه ای به روت باز بشه...

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است          تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

و یه جمله ای بود که برای برخی از دوستان اس ام اس کردم:

ویلیام شکسپیر میگه: هرگز به دنبال دوستی نباش که با اون بتونی زندگی کنی ...بلکه به دنبال دوستی باش که بدون اون نتونی زندگی کنی...(یه دوستی ممکنه این جوری بشه وقتی این بند رو می خونه)

۴. و یک شعری از یه وبلاگی پیدا کردم که خب...جالبه...شاید هم...

بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزدن

ولی گنجشک ها جدی جدی میمیرن

آدما شوخی شوخی زخم زبون میزنند

ولی دل ها جدی جدی میشکنه

تو شوخی شوخی لبخند میزنی

ولی من جدی جدی عاشقت میشم

نمیخوای شوخی شوخی به این که من جدی جدی دوست دارم فکر کنی !!!

۴. و در آخر از دوستانی که به علت نقطه های زیاد براشون اعصاب نمونده عذر خواهی می کنم...خیلی سعی کردم که تو این پست ...نذارم ولی انگار نشد...انشاالله اگر عمری باقی بود در پست بعدی با سبک دیگه ای می نویسم(گفتم با سبک دیگه ...معنیش این نیست بدون ...)

ت ن ه ا ن م و ن ی ن...

نظرات 9 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:28 ب.ظ http://www.toranj.blogsky.com

فرهاد عزیز.........از استدلال مورد یکت خیلی خوشم اومد و با مورد دو به طرز فجیعی موافقم و در مورد باقی موارد یه شعر از «سایه» با همه طولانی بودنش رو برات تایپ میکنم که اینم خیلی خیلی بسیار جای فکر داره! :
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او

...........................(یعنی که هنگ کردم)...سلام علیرضا جون...باید ببینمت...به امید دیدار...این شعر خیلی سنگینه...هر بار که می خونم یه چیز دیگه می فهمم...به امید دیدار...

رسول یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:26 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

جمله شکسپیر کرسی شعر محضه!!! اگه نمی دونی کرسی شعر یعنی چی از پیرهرات بپرس کامل بهت توضیح می ده.

بی خیال شو بابا. ما فقط باید سعی کنیم ایران از این که هست عقب تر ره!

سلام...ببین من فکر کنم که دیگه با تو حرفی ندارم...فقط می تونم این اطمینان رو بهت بدم که به نقطه ی صفر خواهی رسید...اگه تعریفش رو می خوای از رضا بپرس...همین...

احمد یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:21 ب.ظ http://www.mirror.blogsky.com

۱.خوب من هم هنوز بهترین سرگرمیم وار کرفته اگه بخواییم با برو بچ تو بهشت وار بزنیم بهمون می خندن؟
۲.سیاست پدر مادر بیلمیرم بابا بی خیال ایمن حرفها شد همش گل شر ه !
۳.nice
۴.چرا دو تا ۴ زدی؟ اصلاحش کن
۵.با نقطه هات دوست دارم فرهاد جان !

سلام احمد جون...۱.آره می خندن...۲.سیاست پدر مادر نداره ولی تا دلت بخواد قیم داره...۳.مرسی...۴.از این کار هدف داشتم...تو توی عمران بسیار می تونی موفق باشی اگه بخوای...۵.بازم ممنون...
من فقط می خوام کسی مثل تو به جایی نرسه که این شعر رو بخونه:
سهم من از بوسه ی باد...چی بگم ای دادبیداد...همه زردی و تباهی...مردن و رفتن از یاد...
موفق باشی...و تنها نمونی...

طه دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ق.ظ

فرهاد چه بخوای چه نخوای چه سر به تن منچستر باشه چه نباشه فعلاً که صدر جدول مال ماست.(چاکر بچه های منچستری)
بعدشم فک نکنی که چون قشنگ نوشتی من نظرم عوض میشه ها.نه.من هنوزم داره حالم به هم میخوره...بووووع
فقط فرهاد قدیم...

سلام به طه و برو بچکس منچستر...باشه ...تو درست میگی...خیلی ازت ممنونم که نظر واقعی خودت رو نسبت به من میگی...ببینم تو اگه ۲۰ سال هم تو دانشگاه عرق بریزی می تونی شماره ی ۱۰ برای خودت دست و پا کنی؟؟؟من الان همه جا شماره ام ۱۴ است...ورزش و کلاس و ...صدر جدول هم مال خودتون...برید حال کنین...تا وقتی که نسل جدید اعجوبه های آرسن ونگر بیان بیرون...موفق باشی...

رسول چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ق.ظ http://totanj.blogsky.com

نمی خوام برم تو وادی های دیگه ولی لازم می دونم یه سری چیزهارو واست دقیق روشن کنم!!!
اول اینکه بهترین و اولین و آخرین دوست تو ٫ خدا و بعدش خودتی!!! ببین هیچ کس دیگه ای تا بی نهایت با تو نمی مونه. پس چرا باید به دنبال کسی بگردی که بدون اون نتونی زندگی کنی؟! حالا طرف مرد ٫ تو هم باید بمیری؟! چرا؟ تو زندگی می کنی از زندگی ات هم لذت می بری. حالا ازدست دادن یه سری از عزیزان سخته ولی نه به ارزش تمام شدن زندگی تو که!!! بعد اگه توی این پروسه ی پیدا کردن طرف اشتباه کنی چی؟! بعد بدون اون هم که نتونی زندگی کنی! من می گم یه ذره واقعا به حرف هات فکر کن . بدون اون نتونی زندگی کنی یعنی بمیری!!! می فهمی. معنی اش این نیست که شب و روزت بشه گریه و ناراحت باشی و فلان ٫ یعنی بمیری! می فهمی ؟

کرسی شعر: در زمان قدیم وقتی خانواده ها دور کرسی جمع می شدند حرف های رد و بدل شده را کرسی شعر می نامیدند به این دلیل که حرف های بیهوده ای بوده، به مرور زمان کرسی شعر به کسشعر ابدال گشته. به خاطر همین حرف بدی نیست، بد برداشت نکن. (به نقل از مرحوم پیر هرات)

جلسه می بینمت باهات صحبت می کنم. دو سال بعد هم می بینمت و باز باهات صحبت می کنم....
موفق.
زود جا نزن. من دیگه حرفی با تو ندارم یعنی چی؟!
تعریف چی رو بخوام باید از رضا بپرسم؟!

دقیقا یعنی بمیری...درست متوجه شدی...دقیقا یعنی که بدون اون تو هم نباشی...خیلی سنگینه ولی ممکنه و وجود داره...گفتی یه ذره واقعا به حرفهام فکر کنم ...خیلی خیلی خیلی بیش از اون چیزی که فکر می کنی به حرفام فکر می کنم...دقیقا و مشخصا یعنی که اون نبود تو هم نباشی...و تو نبودی اون نباشه...مصداق خارجی هم داره...حرفهای من تغییر نمی کنه چون پشتش کلی فکر خوابیده...کلی ایدئولوژی وجود داره براشون...ولی کامل میشه...به امید دیدار...تعریف نقطه ی صفر رو بهتره از رضا بپرسی...

آرمان پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ب.ظ

سلام عزیزم! با نظرات و نوشته هات بد فرم موافقم! هر بار که نوشته هاتو میخونم دیوونه تر میشم!

به همه گفتی و کسی به تو نگفت. من میگم! تنها نمونی!

سلام آرمان جون...راستش جواب گذاشتن برای تو یه کمی واسم ترسناکه...می دونی ...وقتی دلت تنگ میشه...ببین که چی شد که یهو تنگ شد...واقعا دلیلی وجود داره؟؟؟؟؟؟؟؟

حامد یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:18 ق.ظ

یک دو سه هفته ای از جامعه وبلاگ نویسان دور بودم٬ نمی دونم قبلا این جا دعوایی یا چیزی شبیه به اون بوده٬! گیس و گیس کشی!
* عاشقی و دل سوختگی هر جا باشه این رسول هم سر و کلش پیدا میشه!!!!
مثل اینکه مرحوم پیر هرات با این حرفا٬ در قبر تنش یک تکون هایی خورده و داره یک کار هایی در جهت وبلاگ نویسی میکنه!

سلام حامد جون...هیچ خبری نبوده...همه جا امن و امانه ...البته به ظاهر...من دقیقا بر عکس تو فکر می کنم...رسول جاهای دیگه ای سروکله اش پیدا میشه...پیر هرات رو که نگو اصلا نمیشه از کارهاش سر در آورد...راستی اگه اقدام نکنی خودم میام ها...هر وقت کمک خواستی بگو...

دوست سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ

اول سلام
دوم اینکه مطلب هایی که می نویسی خیلی قشنگه در ضمن شعر علیرضا هم عالی بود. شعر بچه ها شوخی شوخی ... فوق العاده بود. سوم اینکه با عرض شرمندگی منم منچستری هستم اینقدر خون به دل ما نکن.
موفق باشی

صفرم اگه دوستی خودت رو معرفی کن...اول علیک سلام...دوم قابل تو دوست رو نداره...سوم اینکه چرا خون به دل!!!!...من گفتم صدر جدول مال شماست برید حال کنید...

سارا دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:37 ب.ظ

آقا پسر های گل خیلی با حال می نویسید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد