یک دو هفته ای هست که دارم از بار سنگینی که رو دوشم هست ناله میکنم، ناله که نه، دارم زجر می کشم، هم وزن خودم را تحمل می کنم، هم وزن گره های کور و درشتی را که رو کولم افتاده. 7 جای مختلف، تو این مدرسه لع... ، مسئولیتها و کارهای متفاوت و موازی رو دوشم افتاده، بدبختی نمی دانم این ها را می شود تو کدام پکیج مدیریت زمان و اجرای پروژه و ... جا داد. خودم کردم که لعنت بر ... . در هر صورت میدانم که هر چی می خواهد بشود، 24 ام، اولین مقصدم است و می توانم کمی خود را سبک تر کنم. ولی از یک جهت نمی دانم که برای این روز لحظه شماری کنم یا بزنم تو سر خودم که می خواهد 24 ام بشود.
غم مخور ایام هجران رو به پایان میرود
این خماری از سر تو می گساران میرود
امیدوارم دیگه این طوری ناراحت نباشی.
یه فرزانگان دیگه سرحالت می کنه!!! الله اکبر!!
با این اسم نظر گذاشتم که رد گم کنند!!
البته اصلا هم تابلو نیست که کی هستم!
وفا کنیم و ملالت کشیم و خوش باشیم
که در طریقــت مــا کافریــســت رنجـیدن
حامد جان
مژده ای دل که مسیحــا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
یا حق
مطمئنم این عضو جدیدم مثل قبلیاست.اصلا قانون وبلاگ اینه.
بند آخر حرفهات رو کلا مخالفم.معلوم نیست این جیمز استفنر کدو.م خریه.همه اش رو با دلیل نقض می کنم.