ورود...

نــاله زد دوست که راز دل من پیدا شـد       پـیش رنـدان خرابـات چسان رسوا شد

خواستم رازدلم پیش خودم باشدوبس       درمیخــانه گشودند و چنین غوغــا شد

سرخـم را بگشـایید که یـــارآمده است       مــژده ای میـــکده عیـش ازلی برپا شد

سر زلف تو بنــــازم که بــا فشاندن آن        ذره خورشید شد وقطره همی دریا شد

گویی ازکوچه میخــانه گذر کرده مسیح        کـه به درگاه خـــــداوند بلنـــد آوا شـــد

 

سجاد

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.tavakoli.blogsky.com

به من زود به زود سر بزن.

حامد دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ

خوش آمدی ولی تاحالا تو عمرم ندیده بودم یکی برای ورودش با همچین شعری خودش از خودش استقبال کند!!!

احمد دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:16 ب.ظ http://mirror.blogsky.com

ایول بابا شمام که اهل می ومیخونه و یار و این حرف هایی!
ببین اگه می خوای سر خم رو باز کنی و چه به دونم در میخانه بگشایی باید روزی سه وعده وبلاگ پیر هرات رو بخونی تا از لحاظ معنوی کاملا ساپورت بشی!

خوش اومدی !‌ خوشحالم از این که تو هم با مایی

یا علی

تازه کجاشو دیدی ...!!!

جامی بنوش و بر در میخانه شادباش

در یاد آن فرشته که توفیق داد باش

و ...

پشوتن سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:31 ب.ظ http://insunset.blogsky.com

سلام سجاد

آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد

تبریک می گم ولی نه به این شدت ٬ آقای سجاد ......
یا حق

پیر هرات سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:04 ب.ظ http://pire-harat

کدوم سجادی؟ سجاد که ریخته!!!

من نمی دونم به اسم من چی کار داری و چرا انقدر دنبال
اسم منی...!!!!

تازه قراره پست بعدیم درباره پیران میکده باشد.

هشدار ده به پیران میکده از دلم
ساقی زجام باده مراکرد هوشیار
و...

پیام پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ق.ظ http://insunset.blogsky.com

نصیحت پیر مغان گوش ده جانا
که هر چه می گوید ایت جان باشد
با پیرا در نیفت که ور میفتی...اره جانا

پشوتن پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:18 ب.ظ http://insunset.blogsky.com

بابا آخر شعر
یه سری هم به ما بزن
یا حق

دکتر۲۶ پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:53 ب.ظ

عزیز من خیلی تند اومدی یه دفه.بپا کله ملق نشی.
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.گرد و خاک کردی پدر جان.یه کم آروم تر با هم بریم.

دکتر جون ؟!
سرعت نسبی ... بستگی به دید ناظر داره...
تو هم اگه سرعتت رو بیشتر کنی ... دید رو عوض کنی...
شاید بتونی با ما همراه بشی ....
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد