رفته بودیم نمایشگاه، دیدم یک نفر ایستاده و مدام با تعجب با خودش تکرار می کنه :"عجب صحنه ای بود!" خوب من فکر کردم حتما یک چیز نادرستی حتما دیده.گذشت تا یک ربع بعد که همین فرد را جلوی یک غرفه شیک دیدم دوباره با خودش یک چیزی را تکرار میکند، یک خوده دقت کردم دیدم داره بالا را نگاه می کنه و می گوید:" عجب سقفیه ها !!!" سقف نمایشگاه را مدام نگاه میکرد و این جمله را با خودش تکرار می کرد.
ماجرا از این قرار بود که مسافری نزدیک شهری رسید، از یک پیرمرد کنار جاده می پرسد که مردم این شهر چگونه اند و پیرمرد از آن سوال میکند که مردم شهر تو چطور بودند. مسافر جواب میدهد آنها غیر قابل اعتماد و از هر نظر نفرت انگیز اند. بعد پیرمرد هم به او جواب می دهد مردم این شهر هم همینطور اند. مسافر اول میرود و یک ساعت بعد مسافر دیگری می آید و همین سوال را از پیرمرد کنار جاده می پرسد و در جواب سوال پیرمرد مردم شهر خود را راستگو، سخت کوش و بسیار بخشنده معرفی میکند. پیر مرد هم در جواب سوال او می گوید "آنها را در شهری که پیش رو داری باز خواهی یافت."
حامد
عجب آدم تیز بینی بوده که تو میونه اون همه صحنه داشته سقف رو نگاه میکرده
معلممون ظهر رفت که به مسافرتش برسه
واقعا بعضی دولت ها یا خیلی خنگن یا خودشون رو به خنگی میزنن
من که از منظور پیر مرده چیزی سر در نیووردم
یا علی
احتمالا یارو آرشیتکت بوده یا در زمینه سقف تخصص داشته ( مثل معلمتون که رفت مسافرت و الآن احتمالا برگشته )
سلام حامد
وقتی که دیدم ازم خواهش کردی کامنت بگذارم دلم خیلی سوخت. آخه می دونی چیه این خیلی بده که آدم هیچ رفیق و همدم و دلسوزی نداشته باشه و بهتر بگم خیلی دردناکه. البته من می دونم که تو رفقای زیادی داری و این خودش خیلی خوبه. مطلبت جالب بود و در نوع خودش دارای تنوع. خوشمان آمد. فقط از این به بعد تا جایی که می توانی بی پرده بنویس. این یک اصله.
خداحافظ آلفردو
سلام دوست عزیز.....خسته نباشین---امیدوارم یه سری هم به ما بزنین....مطالب جالب و جدیدی رو در مورد کسب درامدتوسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی با نظارت بانک مرکزی ایران و سیستم طرح شتاب(کلیه بانکها) که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...راواسه بچه های وبلاگ نویس نوشته ام...... فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....با بهترین آرزوها...