سپاس فراوان خداوند حلیم را، و خالق علیم و حکمران قدیم را، که از بسط ملکش، خانی بگسترده و از عدل حکمش ، بذر داد بیفشانده. که از اوست خلق جهان، بر اوست رزق مردمان و بنیان آسمان.
به گاهی، دولتی از دوستان قدیم و مراودان حلیم، و اربابی از اربابان معنی، شبی بر سر بالینم آمدی، که از احوال خود به در شدی و تن خویش به جرگه انتخابات زدی. هر چه بر او عقل راندم، به پاسخ های طویل، نقل خوانم، و هر چه همی از دلایل گفتمی از طامات شنیدمی. القصه که دم از ریاست جمهوری، و تصدیر و نصب خویش بر این منصب گران همی زدی و مر او را مصاعب آجلش خواندمی. عاقبت مناظره ای تنگ در میان ما اندر افتاد :
«سحرم دولت بیدار به بالین آمد» که : " ز جا خیز که آن محنت دیرین آمد،
«گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد» انتخابات دو صد نغمه و آواز آورد."
گفتمش : " آخر از این دور به ما ها چه رسد؟" به سخن آمد و گفتا به جوابم چو اسد :
"کج شده کار جهان منتظر دولت ماست... «یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست»؛
«مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی است» که عجب پست و عجب جا و عجب نیرویی است."
دستم آمد که بر او چند خیالی شده است که به فکرش ز ریاست شرح حالی شده است
گفتمش : "خود به کنار آی ازین بازی پست، به سیاست نه برای من و تو جایی هست."
که در این راه، فراوان از او ابرام و اصرار و بسیار ز من انکار ؛ چندان که رنجه شدمی و ناله بر آوردمی که :
-"انتخابات کجا شد؟ همه کشک و همه دوغ... «لاف عشق و گله از یار، زهی لافِ دروغ»!"
لکن او را چو نبودم نظری گوش سماع با خیالش نتوانست کند ترک و وداع
-"ای ریاست بکنم صبر، که من می آیم! «آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم»."
گفتمش : "رأی نیاری و ببینی تو زیان!" -"«خوش بوَد گر محک تجربه آید به میان»؛
چه ز رأیم بزنی دم که مرا یاد آمد، «کان تحمل که بدیدی همه بر باد آمد»،
«بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم»، رأی ملت به تمامی به کبابی بخرم."
قلب من درد گرفت و رگ من بیرون زد، که فشار- خون من از دست او چون جیحون زد
زدمش صَیحه و فریاد که : "آخر جانم، لحظه ای گوش بکن بر سخن ِ الآنم،
بی شما کار جهان باز چنان است که بود، «سال ها رفت بدین سیرت و سان است که بود»."
لکن او را چو نبودم نظری گوش سماع با خیالش نتوانست کند ترک و وداع
-"«از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی»، من چو آیم سر ِ پستم بدهم حکم ِ علی (ع) » ..."
هم چنان طامه و محمل که ز پستش می بافت چه خیالی ز ریاست به سرش او می ساخت،
عاقبت رفت و بدان راه که می خواست بشد، حرف ما در نظرش هیچ نبُد، هیچ نشد.
دوست گرامی : با تشکر از وبلاگ خوبت .
اگر به کارت اینترنت احتیاج داشتی یک سری هم به ما بزن !
لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، بدون فیلتر و با پشتیبانی 24 ساعته را احساس کنید.
لابد شما هم کارشناس سیاسی آیینه هستی. ایییییییول!
واقعا جالنگ بود شعرتون هاتی داگ که نگو !
ممنون