بودن یا نبودن...مگه فرقی هم می کنه!!!

۱-(عنوان هیچ ربطی به متن نداره...همین جوری گفتم که راجع بهش فکر کنین...)

سلام عزیزان...امیدوارم حالتون خوب باشه...فکر کردم راجع به چی بنویسم...نه این که موضوع نداشته باشم...بلکه موضوع ها زیادن...یه چیزی توی ذهنم جرقه زد که باعث شد دست به قلم ببرم...دقت کردی هر چی که می گذره و سنمون بیشتر میشه، پیچیدگی های زندگی مون بیشتر میشه...از هر نظر که فکر کنی...اولش نمی خواستم این پیچیدگی ها رو بپذیرم...ولی بعد دیدم که نمیشه...تو دنیای پرپیچ و خم امروز، اگر این پیچیدگی ها رو نپذیریم، محکوم به نابودی هستیم...ولی...سادگی و صداقت...در دنیای امروز چه نقشی دارن؟...به خدا مال تو قصه ها نیستن...یه زمانی دلها پاک بود...آروم آروم از این پاکی سوء استفاده شد...تا که امروز...می تونم بگم که حالا می فهمم که چرا پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها (اگه هستن خدا نگهشون داره و اگه نیستن خدا باهاشون باشه)می گن و می گفتن که زندگی 60-50 سال پیش لطف و صفای دیگه ای داشته...حداقل اونها قشنگی زندگی تو دنیای سادگی رو حس کردن...ما که همونش رو هم حس نکردیم...اصلا مطمئن نباش که ما فردای روزگار درگیر تر از اونها نباشیم...الان هر کی بخواد بر مبنای سادگی و صداقت رفتار کنه، اول می گن دروغگوئه،بعد سرش رو کلاه میذارن،بعد خدا می دونه که زندگیش چطور پیش میره...خلاصه که دنیای وارونه ای شده...هر روز به یک رنگیم...روزی در درنگیم...روزی با خود می جنگیم...روزی دیگر همچو سنگیم...و روزها در گذزند بی اونکه بفهمیم یا بخوایم که بفهمیم...می گفتن فقط کار نیک و نام کننده ی کار میمونه...حالا دیگه مطمئن نیستم که اونم بمونه...فقط خداست که می مونه...نمی دونم شاید با این وضعیت اونم نمونه و از دست آدمها فرار کنه...چه باید کرد؟...

می رم تنها می رم اونور دنیا               می رم پیدا کنم رویای رویا

می رم اونجایی که راهی نداره            می رم تا بشکنم سد و دوباره

می رم من با همه غرور و مستی        می رم که منتظر هنوز نشستی

می رم تا پاک کنم اشکای گونه           می رم تا خواب تو، تا آشیونه

می رم تا جمع کنم ستاره ها رو          می رم تا پرکنم پیاله ها رو

می رم پیدا کنم ندای مستی              می رم تا پربشم از عشق و هستی

می رم تنها می رم اونور دنیا               می رم پیدا کنم رویای رویا

 (از کاست دریایی ها -علی لهراسبی) 

۲-مطلب دوم اینکه یه فیلمی الان رفته روی پرده به اسم «تقاطع»...فیلمی بسیار آزاردهنده برای من بود...برید ببینین که یه پسر نادون چطوری چند تا زندگی رو به هم میریزه...فیلمی با مضمون اجتماعی که مشکلات طبقه ی خاصی از جامعه رو به تصویر میکشه...برو ببین که یه دختر ۱۸ ساله به جایی می رسه که با تنها دوستش یعنی عروسکش خداحافظی می کنه و خودش رو از پنجره می اندازه پایین...فیلم بسیار عصبی کننده ای بود برای من...توصیه می کنم برید و ببینید...

تنها... نمونین...

خدا حافظ رمضان

ویرایش مهم فرهاد:از میلاد می خوام که طرح ضربتی زوج و فرد رو برای کم شدن ترافیک اجرا کنه...مثلا من و میلاد و علی روزهای زوج و حامد و احمد روزهای فرد...فکر کنم که طرح زوج و فرد باید اجرا بشه...منتظر اعلام نتایج رای گیری برای تصویب طرح باشید...

ویرایش مهم میلاد : لازمه که از هم اعضای وبلاگ یه عذر خواهی بکنم. علی آقا از من پرسید که پست بدم یا نه منم گفتم باشه! آخه خبر نداشتم که حامد جان قوانین وبلاگ رو زیر پا گذاشته و در همون روزی که من پست دادم پست داده. منم به خیال خودم پست خودمو ایثار کردم تا علی آقا اولین مطلبش رو بده و انصافا هم مطلب خوبیه. نهایتا غرض اینکه یه نگاهی هم به پست پایینی بندازین!


ای خدا که بی هیچ مزدی و بی هیچ منتی می بخشی و ای خدایی که عفوت از روی احسان و عقوبتت عدل و قضایت خیر است و ای خدایی که هر کس سپاس ترا بجای آورد به او پاداش می بخشی در صورتیکه تو خود سپاس به او آموخته ای .

اینک نمی دانم که مسرور باشم یا اندوهگین. نمی دانم که به جهت رویت هلال ماهت و خروج از رمضان اندوهگین باشم یا به جهت ورود به روزی که تو ان را برای مسلمسن عید وبرای حضرت محمد(ص) و خاندانش(ع) زخیره و کرامت قرار دادی.

لحظه ی وداع با تو ای یار فرا رسیده و تو نمی دانی که چقدرسخت است خداحافظی با تو . رمضان تو رفیق خوبی برای ما بودی ولی ما رفیق خوبی نبودیم و تو ما را به خدا نزدیک کردی و در دل هایمان نور ایمان را روشن تر کردی.

ای رمضان تو سوزانده ی گناهان مان بودی و تو وسیله ی نزدیکی ما به محبوبمان بودی و تو شب قدری و تو فرق شکسته ای و تو دل داغدارزینب هستی و تو آن اشکی که از چشمان کودکان یتیم کوفه آنگاه که با کاسه های شیر پشت در خانه ی مولا ایستاده بودند  آمد. و تو همان لحضه ای هستی که خدا در مغفرتش را باز کرد وهمه ی ما را به بزرگی اش بخشود و تو میلادی وسرور. تو میلاد حسن(ع)و سرور پاکی مومنین هستی و تو عظمت اسلامی آنگه که مسلمین همه تو را می خوانند و تو باز هم در نهایت میلادی. میلاد مسلمین که دوباره متولد شده اند و و چرک های روحشان را به تو دادند تا آن ها را بسوزانی.

چگونه باید با تو خدا حفظی کرد با تویی با این همه عظمت؟

خداحافظ ای سوزاننده ی گناهان

خداحافظ ای وسیله به سوی محبوب

خداحافظ ای شب قدر

خداحافظ .............

خداحافظ .............

خدا حافظ رمضان  

خباثت!!!

  1. عید سعید فطر را به همه دوستان تبریک می گم.
  2. این اتفاق همین دیروز برام اتفاق افتاد و نزدیک بود سرم را به باد بدهد و اینجا می نویسمش:

توی سایت عمرانی ها نشسته بودم که یک آقایی آمد کنارم نشست و Log in  کرد، تو همین لحظه مسئول سایت آمد و بهش گفت:

- کارت دانشجوییتون لطفاً

-می خواهید چیکار؟!

- می خواهم چک کنم عمرانی یا نه!

- آره عمرانم. هنوز هم باید کارت نشون بدم؟

-آره، من وقتی به کسی شک کنم باید کارتش  رو ببینمن.

همه این اتفاقات کنار من می افتاد و عرق می ریختم و مونده بودم که اگر به من گیر بده هم خودم را بیچاره کردم و هم اون نفری را که ازش  account گرفته بودم و خانومش خونه چشم به راهشه (حواسم نبود که دیگه از هم جدا شدند و سید قال قضیه رو کنده)، که البته دیگر با این بلایی که قرار بوذ سرش بیاد، من را می کشت.

اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که یک سایت عمرانی باز کنم و بخونم، که مسئول سایته آمد فکر کنه از آن بچه مثبتی ام(البته اگر فکر می کرد شهرستانی ام بهتر میشد) که بهش گفتن اینترنت برای تحقیق و تفحصه. رفتم سراغ  favorite طرف؛ همه چی توش پیدا میشد جز یک چیز مربوط به عمران !!!. شانسی  civil.comرا تایپ کردم و خدا خدا می کردم حداقل توش چهار تا بیل و کلنگ باشه تا کمتر شک کنه!!! همین طور من عرق می ریختم و جر و بحث بین آن دو بالاتر می گرفت که تصمیمی گرفتم موبایلم را درآرم و شروع کنم به الکی حرف زدن. تو همین حین معلوم شد یارو عمرانی بوده و مسئول سایته بی خیالش شد و با نگاه به دور و اطراف، آمد سمت من.دیدم که قضیه خیته صدام رو بردم بالا و گفتم" آره بابا، ما عمرانی ها گیر حشمتی افتادیم، با ویلچر میارنش با ویلچر میبرنش. کاشکی مکانیک! رفته بودم." خدا رو شکر بلا دور شد و طرف بی خیال من شد. این که رفت، بغلی شروع کرد به دادن هرچی حرف رکیک که نمی دونم از کجا آنها را کنار هم گذاشته بود و ساخته بود و تحویل طرف می داد.، تازه از من انتظار تایید هم داشت!!!

از این جریان نتیجه گرفتم که:

1. آنقدر از رشته های دیگر میان تو سایت عمرانی ها و جای آنها را می گیرند، که اگر یک عمرانی بیاد تو سایت، آنقدر نا شناخته است که بهش شک می کنند.

2. در زمینه کلاشی و کلاه برداری پتانسیل خوبی دارم و اگر مکانیک برام نون و آب ساز نبود یک پشتوانه کاری دیگری دارم(مثلا خودم را جای یک مهندس عمران جا بزنم).

3. موبایل علاوه بر دیدن فیلم و کلیپ کاربرد دیگری نیز داره.

 

     3. قراره 4 شنبه ببرمون اردو آشنایی بعد از 1 ماه!!!! امیدوارم دست خالی از این اردو بر نگردیم.( دوستانی که تجربه آشنایی! در اردو دارند لطفا راهکارهای خود ارائه دهند؛ البته بجز نقشه همگروه شدن با طرف که استاد این کار را با خودمون می بریم!!!  )
     4.یک برگ برنده از پیر هرات دستمه که نشون می ده با این سن و سال هنوز اون قوا! و شور جوانی در وجودش هست که در پست بعدیم حتما به آن اشاره میکنم.

مبارکا باشه!!!

عیدتان مبارک. به مناسیت عید فطر تصمیم گرفتم تمامی ابیات دیوان حافظ که به نوعی به این مناسبت فرخنده اشاره دارند رو به شما تقدیم کنم :

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
-
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
-
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
-
همین که ساغر زرین خور نهان گردید
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
-
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
-
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید

تقدیم به....

تقدیم به یکی که خیلی دوستش دارم...

تو گفتی:

از شماها بی وفایی           از منم هی صبر و طاقت

طاقت و صبرم تمومه          خسته هستم تا قیامت

خنده ها مال شماها          گریه ها مال دل من

با شراب و شور و مستی    حل نمی شه مشکل من

ای سفیدا و سیاها            زندگی مال شماها

من که تو دنیا غریبم           خوش به حال اشناها

من گفتم:

من شبگردی در شب سرگردان

درشب دویدیم به سوی هم دوان دوان

باتورنگ زندگی عوض شد برایم ناگهان

باتوخورشید درخشان شد درجهان

باتوآسمان نگاهم آبی شدبی گمان

و...واژه ها از توصیف تو ناتوان

و دل ها یکی شدند...

تنها........نمونین.

(توضیح اینکه شعرها مال خودمونه...و هر گونه کپی برداری با ذکر نام منبع یا بدون ذکر نام منبع دارای مانع می باشد و مجرم تحت پیگرد قانونی قرار گرفته و پس از ضبط ، تحویل مقامات قضایی خواهد شد)

آخرین شروع

سلام

نمیدونم چند وقته برات ننوشتم. فکر کنم امروز درست یک ساله و ده ماه و دو روزه که ... !

دفعه قبلی که واسه وبلاگ مطلب دادم یه دانش آموزه ساله سومی بودم که هنوز نمیدونست رییس سازمان سنجش چه نقشه هایی واسه یکی دو ساله آییندش کشیده بلاهایی که قراره سرش بیاد و خیلی چیزهایه دیگه رو حتی تو ذهنش هم نمیتونست تصور کنه.

ولی الان : روی سکوی کناره پنجره همه شب جایه منه/چند ورق کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار ه منه ... . نه اینکه فکر کنید شاعری نویسنده ای چیزی شدم ها در واقع کاغذ مجاز از جزوات دانشگاهی می باشد و سکو هم همون پله های جلو فنیه دانشگاه تهرانه.

این چند وقته ساکت بودم به بهانیه این که دلم اهل ه شکایت نیست ولی واقعا فقط یه بهانه بود طاقت نیورد این دل بی... . گزارشات دانشگاه و دانشکده و کلاس ها و گروه ها و ... رو که حامد جان زحمتش رو میکشه دیگه جایی واسه جولان پشه نمیمونه.

امروز روزه قدس بود نمیدونم چند نفر رفتن راهپیمایی زیاد رفتن یا کم رفتنش به من ربطی نداره ولی این چیزی که دور و برم میبینم اینکه که خیلی از آدم هایی که سالهای قبل میرفتن امسال دیگه خبری ازشون نبود البت خودم هم جزو ه همین ها بودم ها. ولی میخوام اینو بگم که واقعا احساسه مسئولیت بوده که ما رو به طرفه این کارها میکشونده یا فشار و اجبار و خدایی نکرده ریا و خیلی چیز هایه بدتر ٬ که حالا که خیلی از این ها دیگه وجود نداره باید بی خیاله این وظایف شد.نمیدونم.دیروز داشتم به این فکر میکردم که اگه من و تو بلاد کفر ول کنن چه بلایی سر دین و ایمونم میاد آخرش به این نتیجه رسیدم که دین و ایمونی که به باد رفتنیه اصلا نباشه بهتره. حالا خودمونیم من یکی رو که اگه تو همین ترکیه هم ولم کنن چیزی از ... . ولش کن در مورده این حرفا هرکسی باید خودش فکر کنه.هرکسی خودش میدونه چه چیزایی رو تو دلش میخ کوپ کرده عشق ه چه کسی رو تو ته قلبش محکم قفل و زنجیر کرده خاطره کی رو میخواد و حاضره زندگیش و به خاطره کی زندگی کنه.اگه هنوز به خاطر ه خودم زندگی میکنم که خیلی از مرحله پرتم٬نه؟

درسته که زندگی یعنی چکیدن همچو شمع در گرمیه عشق اما این مهمه که از اول تا آخرش یه عشق باشه بدونه هیچ نویز و پارازیتی ولی خب میدونم که این فقط کاره معصومینه اما نباید الگوها رو دور از دست رس و غیر واقعی جلوه داد.

یه وقت فکر نکنید میخواستم نصیحت کنم ها!نه! من فقط یه چیزهایی رو که احساس میکردم خودم یادم رفته و باید یکی بهم تذکر بده رو نوشتم همین.

ویرایش میلاد : چون دیدم احمد آقا بعد از عمری پست داده حیفم اومد رو پستش پست بزنم ولی باید بگم که دوستان نگاهی به نویسندگان بندازن که دارای تغییرات اندکی هست.

ویرایش فرهاد: بالاخره من هم خواستم یه پست بذارم ولی دیدم که نمیشه...چون بعد از اینکه ۱۰ ساعت موند یه نظر آتشین از یه دوست باعث شد که من اون پست رو بردارم...

ناعشقولانه ها

(همین جا تو () بگم که هر کسی که لطف میکنه و نظر میذاره جوابش رو از ۱ دقیقه تا ۱ هفته ی بعد می گیره...مطلب یکی بود یکی نبود رو هم بخونید...مرسی)

 

سلام می کنم به همه ی دوستان(شاید یکی نخواد دوست باشه، اون دیگه به خودش مربوطه)

1.آقا رفتیم نوار سامی یوسف رو بخریم....با کلی ذوق رفتیم و خریدیم....اومدیم گذاشتیم تو کامپیوتر....ااااووووه ه ه ه ....آقا کلا 12 تا آهنگ داره که 4 تاش راجع به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و 4 تاش راجع به مادره که به زبون های مختلف از جمله ترکی و عربی و انگلیسی و ترکیبی خونده....دو تاش هم بیکلامه....ولی خیلی قشنگ خونده....البته سلیقه ها تفاوت دارن...

2. آقا یک سوالی برای من پیش اومده که اینجا مطرح می کنم و هر کس که تونست لطفا جواب بده....مایکوپلاسما یه جور باکتریه یا اینکه با باکتری ها مقایسه میشه یا اصلا هیچ ربطی به باکتری ها نداره....فرض کن ترم اول به ما میکروبیولوژی دادن...تو چه شرایطی...تو این وضع که هنوز دانشجوهای قوی ترم 7 این درس رو ور نداشتن....چون می ترسن پاس نشه...بابا ننه ات خوب بابات خوب....مگه درس قحط بود...استاد بدبخت رو هفته ای 2 ساعت از ممالک بیگانه می کشونین اینجا که چی بشه....بیاد با ما سرو کله بزنه؟؟!!...

3. طرف اومده میگه من به این نتیجه رسیدم که دین و سیاست رو بذار کنار و اقتصاد رو بچسب...حالا انگار 4 تا پیرهن که چی بگم ، 4 تا کفن هم پوسونده....همه اش 1 سال از من بزرگتره نظریه میده راجع به زندگی... بابا تند نرو ...بعدا پشیمون میشی....

4. یه درس حال به هم زنی وجود داره به نام ایمنی و ... استادش فقط یه جمله به ما هدیه داد...من هم اون رو میذارم تا همه بخونن...."مطلق گرایی لغزش گاه اندیشه است"...

5. فرض کن شب قدره و تو خیابون داری میری...یه برادر(گرفتی؟ایول) میاد بهت میگه که چرا گل خریدی....چی کار میکنی؟ ...یا میگی به تو چه ؟!!..یا میگیری میزنیش.....ویا مثل من فرار می کنی...آخه من نمیفهمم که به اینو اون چه ربطی داره... بعد می گن چرا بد میگیم... نمی دونم چی شده ولی انگار تو جامعه داره این فرضیات جا می افته که : همه دروغ میگن، همه آدمهای دورویی اند، همه فلان اند و بهمان اند....مگر اینکه خلافش ثابت بشه....بابا تا کی می خوایم بگیم مملکت اسلامی؟....می دونی مهم اخلاق اسلامیه....که داره به کلی فراموش میشه...بهت قول می دم تا چند وقت دیگه واژه صداقت معنایی نخواهد داشت... تا کی می خوایم الکی به خودمون بنازیم که مسلمونیم و غیره.... هر وقت دروغ نگفتیم ، هر وقت غیبت نکردیم، مسلمونیم....یه کمی به فکر باشیم....

تنها نمونین...